روایت جنایت با 16 نفر/روخلا عجمیان چگونه کشته شد؟


ساعت: 22:26
تاریخ انتشار: ۱۳۰۱/۰۹/۲۹
کد خبر: 1919107

داشت آماده می شد تا سر کار برود. از پایگاه تماس گرفتند که برای ماموریت بیایند. در دل مادر اما اوج گرفت و وجودش مثل سیر و سرکه جوشید. او با بدنش راه می رفت و مادر با قلبش. در کل به نظر می رسید این روز با همه روزها متفاوت باشد…

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ خبر فراخوان اغتشاش و تجمع همزمان با چهلمین حدیث نجفی در بهشت ​​سکینه کمالشهر کرج به گوش پاسداران رسیده بود. خانه پدری کوچک و ساده سید روح الله در کمالشهر بود و از پایگاه بسیج 417 شهید کمالشهر برای رفتن به ماموریت تماس گرفتند.

مثل تمام 12 سال عضویتش در بسیج به دلایلی رفت. در دل مادر اما اوج گرفت و وجودش مثل سیر و سرکه جوشید. این روز کاملاً متفاوت از روزهای دیگر به نظر می رسید. برق هزار فکر آشفته داشت او را می کشت. سید روح الله به آرزویش می رسد!

ساعت 10 صبح و ساعتی قبل از شروع مراسم، سید روح اله به همراه سایر دوستان بسیجی به عنوان حراست عازم منطقه ماموریت شدند. شورشیان بی خبر، شمشیر ظلم را به روی او و دوستانش گشودند.

با هم برنامه ریزی کردند تا به بهشت ​​سکینه رسیدند، یکی مسئول هدایت مردم به سمت خروجی ها بود، دیگری کنترل ترافیک برای جلوگیری از انباشته شدن خودروها در جاده… هر کدام به نحوی سعی می کردند به همشهریان خود کمک کنند. .

محاصره وحشیانه

حوالی ساعت 12 ظهر پس از شروع درگیری شورشیان در بهشت ​​سکینه، عده ای از آنان سید روح الله را محاصره کردند تا از دوستانش دور شوند. به گفته یکی از همراهان سید در مسیری حرکت می کرد که مهاجمان از بقیه دوستانش دور بودند و فقط مشغول حمله به او بودند. وقتی به خیابان اصلی کمالشهر و مرکز جمعیت می رسند، چند زن و مرد به او حمله می کنند و او را با لگد می زنند. جسدش را روی زمین می کشند و زیر کامیون می اندازند.

اما انگار عقده هایشان تمام نشدنی است. با چاقو می آیند و با چند ضربه از پشت قلبش را در می آورند و کارد را از کمر تا شکم می برند. جسد نیمه جان و نیمه برهنه او را به شکل صلیب در خیابان رها کردند و حتی اجازه ندادند کسی برای کمک به او نزدیک شود.

شاید اگر فیلم های ویدئویی از صحنه این جنایت وجود نداشت، باورش برای ما سخت بود. شاید ما فقط در حرم های کربلا و تاریخ جنایات داعش این چیزها را شنیده باشیم. آنقدر به بدن بی جانش لگد می زنند که به گفته فیلم های موجود، صدایی در میان خود فریاد می زند. ترک کردن…

آیا امکان دارد؟! چرا فراموش کردیم که هموطنیم؟!

شهادت ویژه

ماجرای سید روح الله عجمیان، جوان 27 ساله اهل منطقه کوهدشت لرستان به اینجا ختم نمی شود. همه اطرافیان سید از پدر، مادر، برادران و دوستان او خبر دارند. روح الله عاشق شهادت بود. او بارها برای رفتن به سوریه و حفظ حریم اهل بیت(ع) تلاش کرده بود و فرصتی برای رفتن و کشته شدن نداشت.

فرمانده وی می گوید سید روح الله برای مبارزه با گروه های تروریستی، جنایتکاران و قاچاقچیان به منطقه مرزی زاهدان اعزام شده بود و منتظر اعزام بود. همیشه می گفت؛ آیا فکر می کنید من مثل یک شهید زندگی کرده ام و لیاقت شهادت را دارم؟

ظاهراً منطقه مرزی زاهدان جایی است که رهبر انقلاب از آن به تنگه احد ایران تعبیر کرده اند و روح الله در تنگه احد و در جنگ با اشرار به شهادت رسید و این را در همسایگی خود نمی دانست. جایی که بزرگ شد و روزها و شب هایش را گذراند، در این راه غریب در کثافت و خون غلت می زنم!

هیچکس نمی داند این سیدخدا چه شهادتی از خدا خواسته تا جنایتی در حق او صورت نگیرد. شاید روح خدا از خدا بزی مخصوص برای شهادت طلبید.

قتل در راه خدا که در دنیا در آخرت زندگی می کند و من در راه خدا کشته می شوم، پس کشتن او غالب است، پس این نشانه اعدام بزرگ است. پیروز است، به زودی به او پاداش بزرگی بدهیم./سوره نساء، آیه 73

شهادت و رسیدن به آرزو

ساعت حدود 1:30 و 2 بود که رسیدم. دستانش مثل صلیب دراز شده بود و نیمه برهنه روی آسفالت دراز کشیده بود. انگار آغوشش را باز کرده بود تا شاهدا را در آغوش بگیرد. آمبولانس رسید.

این را یکی از دوستان روح الله عجمیان می گوید.

جسد خون آلود و نیمه برهنه اش را به داخل آمبولانس بردیم. شلوار نظامی هنوز روی پاهایش بود. راننده گفت با این شلوار نظامی نمی توانیم مجروح را به جایی ببریم. اگر آشوبگران بفهمند سرباز مجروح سرباز است راه ما را می بندند و ممکن است بیشتر به او آسیب برسانند، شلوار سرباز را درآوردیم و رفتیم.

راننده راست می گفت؛ در بین راه، اغتشاشگران بارها به سمت آمبولانس سنگ پرتاب کردند، ما را متوقف کردند و داخل آمبولانس را چک کردند تا مطمئن شوند که مجروح سرباز نیست.

وقتی ترافیک اجازه نمی داد به سمت بیمارستان هشتگرد حرکت کردیم و به بیمارستان دیگری رفتیم. اما به نظر می رسد سید برای ارائه مدارک بیشتر عجله داشته است.

صبر عجیب مادر شهید

با شنیدن و نوشتن این چیزها موهایم سیخ می شود. خداوند هرگز صحنه های این جنایت را نبیند. نبینید که چگونه وحشیانه ته خانه اش را می کشند…

اما گزارش های تصویری رسانه ها خلاف آنچه من فکر می کردم را نشان می دهد. مادر شهید شیرزن لری است که حتی نمی گذارد کسی اشک هایش را ببیند. جگرش سوخته است اما می گوید پسرم عاشق شهادت بود و می خواست مدافع حرم باشد و حالا مثل هزاران شهید روی این خاک، خودش را فدای امنیت کرد.

مادر می داند که اکنون تنها مانده و دلش شکسته است و پسری که قبرش برای همیشه بر سر مادر خواهد ماند. او تنها می ماند و نقش آهنگ سوزان را می خواند که به طور خصوصی برای داماد پسرش خواهد خواند.

دیدگاهتان را بنویسید