سایه سنگین رکود و شبهه دیپلماسی دولت سیزدهم

سایه سنگین رکود و شبهه دیپلماسی دولت سیزدهم

روز جدید سیدمحمدحسین ملائک در یادداشتی درباره دیپلماسی ایران نوشت: «به نظر می‌رسد در رویدادهای روسیه و اوکراین، تردید «و» سردرگمی پارادایم‌هایی است که بر رفتار یک سازمان سیاست خارجی حاکم است. برنامه دستگاه سیاست خارجی برای استفاده از این فرصت بی سابقه به نفع کشور چیست؟ سیاست نفتی و تجاری ایران در این مقطع زمانی فقط باید توسط دستگاه سیاست خارجی برنامه ریزی شود، چه سازمانی باید با روس ها، چینی ها و حتی خود غربی ها مذاکره کند و محدوده منافع را تشخیص دهد؟ آیا اصلاً تحلیل غالبی وجود دارد؟ برنامه چیه؟

انصافاً در ده ماه گذشته یکی از رکودترین و آشکارترین دوران را در سیاست خارجی کشور به دلیل تحولات بدیع در دولت سیزدهم تجربه کرده ایم.

با تغییر دولت همیشه این امید وجود دارد که شاید «آقایان جدید» که برای رسیدن به این مناصب از هیچ کوششی دریغ نکرده اند، دست به کار جدیدی بزنند که در گذشته به ذهنشان خطور نکرده، اما مشخص است که نه.

علیرغم اینکه «رهبری» با تعریف ساختار سیاسی نظام و آداب و رسوم، وظیفه نظارت بر سیاست خارجی کشور را بر عهده دارد، اما دستگاه سیاست خارجی در دست رئیس جمهور، معاون سیاسی، وزیر امور خارجه و امنیت ملی است. شورا. تیم سیاست خارجی هر دولتی از میان «نخبگان» یا فارغ التحصیلان نزدیک به شعارهای انتخاباتی (که عموماً خلاف واقع هستند) انتخاب می شوند و معمولاً یک یا دو «عصای مغزی» دارند که توانسته اند طناب سایر همکاران را بگیرند. و اعتراف می کنند. سخنان و تحلیل آنها به مسئولان کشور. آنها پست های فوق را اشغال می کنند و بنابراین مستقیماً مسئول کلیه پیامدهای تصمیمات سیاست خارجی هستند.

در دولت های یازدهم و دوازدهم، رئیس دولت یکی از مدعیان اصلی انضباط سیاست خارجی بود. همراه با وزیر امور خارجه که او نیز هیچ گاه تردیدی در کارشناس و کارگزار بودن وی نداشت، با تحلیل و برنامه ای مشخص سکان سیاست خارجی را در دست گرفت. تحلیل غالب در این دولت این بود که با آغاز مذاکرات برای انتقال بخشی از ظرفیت های دانش و تجهیزات هسته ای، می توان تحریم های فلج کننده علیه کشور را «تعلیق» کرد و ایران را منزوی کرد و چرخ زندگی را به حرکت درآورد. این تحلیل بر این فرض استوار بود که روند سیاسی در ایالات متحده باثبات است و “مبارزه” با دموکرات ها می تواند ادامه یابد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ و مخالفت وی با برجام، کل تحلیل و برنامه سیاست خارجی این دولت حتی در غیاب برنامه و سیاست دیگری یا به اصطلاح «طرح ب» چرخ دولت مختل شد. سیاست خارجی عملا به مدت 4 سال از کار افتاد. فقط رئیس جمهور و وزیر خارجه متفکر این دولت بودند و بقیه اگر بودند از این خواننده استفاده می کردند. شورای عالی امنیت یا معاونت سیاسی رئیس جمهور نیز در سیاست خارجی دخالتی نداشته است.

اما «نخبگان» دولت سیزدهم با ادعای داشتن «برنامه جدید» و نوع دیگری از سیاست خارجی و انتقاد از اتکای بیش از حد دولت قبلی به تعهدات با آمریکا و اروپا، در انتخابات پیروز شدند. «مغز متفکر» این دولت را می‌توان در برخی از اساتید دانشگاه که یکی از آنها به عنوان معاون سیاسی رئیس‌جمهور منصوب شده، و همچنین در جمعی از تحلیلگران پیرامون آقایان جلیلی و آقای کلیباف که دیدگاه‌هایشان نقش اساسی دارد، یافت. تعیین وزیر خارجه.وزیر و معاون سیاسی او.نگاه میکرد. در این دولت رئیس جمهور هیچ ادعایی برای ایجاد سیاست خارجی ندارد اما دبیر شورای امنیت ملی یکی از مدعیان مهم برنامه ریزی استراتژیک در کشور است. نقش شورای عالی امنیت ملی در این دولت به عنوان یک طراح سیاسی بسیار بیشتر از همیشه است.

چند اقدام مناسب از جمله حل مشکلات ترکمنستان یا سفر معاون وزیر امور خارجه به کشورهای منطقه و رویکرد مناسب ایران برای پیوستن به سازمان شانگهای موید برنامه های جدید دولت بود. اما بدیهی است که استثنایی بودند، زیرا در ده ماه گذشته نشانه های اندکی از دستور کار سیاست خارجی از سوی این دولت مشاهده شده است. حتی سفر رئیس جمهور به روسیه به دلیل کمبود محتوا، شکاف را پر کرد.

به هر حال این دوره فرصت های روشنی را در عرصه سیاست خارجی فراهم می کند که می تواند از طریق دیپلماسی ایران را در مدار جدیدی در منطقه قرار دهد.

در جریان حوادث قفقاز، ناآگاهی از تحرکات آذربایجان به دلیل سستی سیستم های اطلاعاتی و امنیتی، این کشور را مجبور به مانور نظامی کرد که آخرین راه حل است، در حالی که دیپلماسی در تمام مراحل غایب و غایب بود. این خطر کر کننده برای کشور همچنان در حال ظهور است. دیپلماسی آذربایجان و ارمنستان در بروکسل، مسکو و ترکیه فعال است، اما به نظر نمی رسد ایران با آنها مرز مشترکی داشته باشد و باید نگران توسعه باشد.

تحولات افغانستان و بحرانی که هنوز آینده آن مشخص نیست، بار دیگر بی برنامگی و عدم آمادگی شورای عالی امنیت ملی را برای مقابله با این تحولات در کشور همسایه نشان داد. این یک بحران گسترده است. کارکنان شورای عالی امنیت ملی که در دولت های گذشته و فعلی ثابت قدم هستند، برای این تحول برنامه های سیاست خارجی و دیپلماتیک نداشته و نخواهند داشت، زیرا فاقد کارشناسان و استراتژیست های آموزش دیده هستند و بیشتر دغدغه مسائل اقتصادی را دارند.

و در وقایع روسیه و اوکراین به نظر می رسد «تردید» و «گیج» پارادایم های حاکم بر رفتار سازمان سیاست خارجی است. برنامه دستگاه سیاست خارجی برای استفاده از این فرصت بی سابقه به نفع کشور چیست؟ سیاست نفتی و تجاری ایران در این مقطع زمانی فقط باید توسط دستگاه سیاست خارجی برنامه ریزی شود، چه سازمانی باید با روس ها، چینی ها و حتی خود غربی ها مذاکره کند و محدوده منافع را تشخیص دهد؟ آیا اصلاً تحلیل غالبی وجود دارد؟ برنامه چیه؟

همه می بینند که مذاکرات در وین مانند دولت قبل و با همان پارادایم و کمابیش همان نتیجه پیش می رود و اتفاقا معیشت مردم به سختی به آن گره خورده است. جالب اینجاست که در این مورد، مذاکره کنندگان نتوانستند از بحران اوکراین به نفع خود استفاده کنند.

بسیاری به این نتیجه رسیده اند که سیاست منطقه ای یا مخفی است یا وجود ندارد. اما ظاهر او نشان می دهد که روابط با عراق و افغانستان بهتر از قبل نیست. هیچ اقدام یا برنامه دیپلماتیکی علیه اتحاد نظامی اسرائیل با کشورهای خلیج فارس وجود ندارد. از بحران اوکراین در موضوع سوریه استفاده نشده است و …

اعتقاد بر این است که نظام سیاسی ایران مستقل است و تصمیمات را «نخبگان داخلی» می گیرند. به دلیل انفعال دستگاه سیاست خارجی، یا این دستگاه تحلیل غالبی ندارد و یا «نخبگان محترم» نیاز به بازنگری دارند.

دیدگاهتان را بنویسید