ساعت: 14:43
تاریخ انتشار: 1400/11/14
کد خبر: 1805717
همزمان با ورود امام خمینی (ره) به وطن، اهالی روستای شیخ حسن از توابع شهرستان نظرآباد دست به تظاهرات علیه حکومت پهلوی زدند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به گزارش تیتریک، شیخ حسن یکی از روستاهای دهستان نجم آباد شهرستان نظرآباد است که در 9 کیلومتری جنوب شهر نظرآباد قرار دارد. آیت الله سید موسی حسینی نجم آبادی معروف به آغنجفی (متوفی 1314) در این روستا متولد شد و از روحانیون مخالف کشف حجاب و لباس ایرانیان است. مدتی را مخفیانه در زادگاهش گذراند تا از آزار و اذیت حکومت پهلوی در امان بماند.
عکس روستای شیخ حسن سال 57
صبح روز 12 بهمن با ورود امام خمینی (ره) به وطن، اهالی روستا علیه حکومت پهلوی تظاهرات کردند. بعد از ظهر همان روز حجت الاسلام احمد انصاری در مسجد روستا سخنرانی کرد. شهیدان محسن حسنی، کرمعلی آزادفلاح، محمدعلی پوردشت و علی عسگر بذرپاج از جمله حاضران در این تظاهرات و سایر فعالیت های انقلابی بودند که بعدها در جنگ عراق و ایران به شهادت رسیدند.
فعالیت انقلابی در مدارس و مساجد
سیدعلی حسینی (متولد 1342) روحانی مقیم قم، نقش مهم حمید فضیلتی، معلم انقلابی روستای شیخ حسن را در ایجاد فعالیت های مذهبی و سیاسی می داند و به دیدار و گفت و گو با وی در مهر 1357 در مسجد روستا. او می گوید: «آقای فضیلتی از من درباره کار و تحصیلاتم پرسید.
گفتم: من اول دبیرستان هستم و درس می خوانم. آنها چند سوال دیگر پرسیدند و من به آنها پاسخ دادم. از جانب [شهید] کرمعلی آزادفلاح پرسید: او همان دوستانی است که شما در مورد آنها صحبت کردید. کرمعلی گفت: بله قربان. آقای فضیلتی می خواست خداحافظی کند و من از ایشان کتاب خواستم. چه کتابی گفتی؟ گفتم: سیاسی. گفت: الان در دسترس نیستم.
انتشارات رزمندگان استان البرز در اوایل انقلاب
فردا کارامالی را برایت می آورم، اما کتاب را به کسی نشان نده و پنهانی بخوانی. قبول کردم و برای آرامش گفتم اولین تظاهرات نظرآباد دیروز از دبیرستان ما شروع شد و بچه ها به خیابان ها ریختند و شعار دادند. بعد رفتیم دبیرستان.
در ابتدا آقای تبریزی، مدیر مدرسه، درب مدرسه را باز نکرد. یکی دو تا از بچه ها آجر و سنگ پرتاب کردند. آقای مدیر هم مجبور شد در را باز کند و بچه های دبیرستانی هم به ما ملحق شدند که به چهارراه (بیمارستان امام حسن مجتبی فعلی) رسیدیم که یک موتورفروشی جلوی خط آمد و گفت: بچه ها پراکنده شوید، لشکرها می آیند. اکنون آنها به کارخانه رسیده اند.
در یک لحظه همه بچه ها فرار کردند، انگار که اصلاً کسی آنجا نبود… فردای آن روز، شهید کرمعلی کتاب آزادی را برایم آورد که درباره ماجرای زندانی و تبعید مرحوم آیت الله طالقانی بود. بعد رابطه ما با این معلم بیشتر شد و من کتاب های بیشتری از او داشتم که می خواندم.
انتهای پیام/