مادر با دختر جوانش در اتاق خواب مچ شوهر دوم را گرفت

وی ادامه داد: مدتی نگذشت که دیدم او رفتار مرموزانه ای دارد به همین دلیل رابطه خود را با او قطع کردم و از خدا خواستم که به تماس های منصور پاسخ ندهد اما این دختر به حرف او گوش نداد و به ملاقاتی که با منصور کرده بود رفت. ما بدبختیم .

الهه همچنین گفت: خسرو با من تماس گرفت و گفت می خواهد من را ببیند، به ملاقاتش رفتم و پس از سوار شدن به ماشینش، با تهدید اسلحه و زور مرا به خانه اش برد. وقتی به خانه اش رسیدیم به او گفتم می خواهم بروم اما او قبول نکرد و مرا مورد آزار و اذیت قرار داد.

منصور متاهل در دفاع از خود گفت: همسرم آن روز سر کار بود، رابطه با الهه را قبول دارم اما به زور او را به خانه خود نبردم و اگر به زور او را به خانه خود برده بودم. همه ساکنان ساختمان از این مشکل مطلع می شدند.» آنها فهمیدند

دیدگاهتان را بنویسید