روز جدید علی ربیعی در یادداشتی می نویسد: مصادره اعتراضات توسط لابی های برجسته تحریم، جنگ و تفرقه اکنون یک واقعیت انکارناپذیر است. مصادره کنندگان جنبش اعتراضی جوانان به چیزی جز جنگ داخلی و سوریه ای شدن ایران فکر نمی کنند. برای رسیدگی به مصادره مطالبات اعتراضی جوانان باید فضای جدیدی برای گفت وگو باز شود. این معترضان گمنام باید برای سخنرانی در رسانه های رسمی کشور دعوت شوند.
نوعی فشار حداکثری از هر طرف برای برهم زدن نقش گروه های واسطه وجود دارد. اجازه دهید بررسی کنیم که چگونه بر اساس یک همسویی نظری با پیشینه دیدگاه امنیتی، در دو دهه اخیر سیاست هایی دنبال شده است که گروه های مرجع و نهادهای مدنی واسطه و حتی افرادی که می توانند با موقعیت اجتماعی تأثیر بگذارند و به طور سیستماتیک با محدودیت های عملی تأثیر بگذارند. ضعیف شده به طوری که عملکرد آنها بسیار کاهش می یابد. در ادامه این روند در دو انتخابات متوالی با محدود کردن حضور نمایندگان اقشار و جریانهای سیاسی مختلف، کارکرد صندوق رای بهعنوان «نهاد میانجی مطالبات بیننسلی» نیز کاهش یافت.
وجوه می توانند و هنوز هم می توانند عملکرد گردش نخبگان، مشاهده روندهای نسلی و اوراق بهادار را انجام دهند. پیش از این، به هشدارها در مورد آسیب پذیری جامعه طبقه متوسط، جامعه ای فاقد چهره های قابل اعتماد و نهادهای میانجی توجهی نمی شد.
علوم اجتماعی به ما یادآوری میکند که سیاستهای تجلیل از تودهها و رابطه مستقیم بین قدرت و تودهها به مثابه شمشیر دولبه عمل میکنند و در لحظات تاریخی شادی کوتاه مدت از نبود واسطههای ظاهراً دردسرساز به تلخی تبدیل میشود. تقابل مستقیم این روزها پس از ناآرامی های اخیر، خلاء کامل از مردم، نهادها و نهادهای واسطه وجود دارد. این مسیر منجر به تقابل نظام سیاسی با توده های جوان پراکنده ای می شود که سازمان های موقت خیابانی پیدا می کنند و بدون میانجیگری نمی توان گفت و گو و تفاهم حداقلی داشت.
با کاهش اقتدار رسانهها در کشور، جهتگیری آنها در غیاب واسطههای داخلی (که منطق گفتوگو را دنبال میکنند) به سمت رسانهها و برخی افراد و گروههای سرشناس خارج از کشور کشیده شد. بدون شک چنین وضعیت خطرناکی نتیجه سیاست های میانجی گری است. با این تعریف مردم و جریان های مصالحه جویانه ای که در جامعه حضور دارند و با توضیحات علمی و منصفانه تلاش می کنند دلسوزانه جامعه را به سمت نوعی تفاهم و اصلاح سوق دهند، این بار از سوی جریان های برانداز ضد ایرانی خارج از کشور با ابزارهای مختلف رسانه ای. و از نظر روانی به شدت مورد حمله قرار می گیرند و از محیط دور می شوند. این جریان ها برای دو قطبی کردن جامعه و ایجاد تقابل های خونین و تعمیق نارضایتی های پایدار، مانع از هرگونه حرکت جریان های میانی شده و به آن حمله می کنند.
در روزهای اخیر علاوه بر سیاه نمایی از افراد طبقه متوسط برای خفه شدن و یا تطبیق با خود، با استفاده از کلماتی مانند دلال، ماله و … و تولید واژگانی پر از خشونت و زشتی، اقدام به از کار انداختن کنش سیاسی کردند. از این افراد و یا مجبور به همراهی آنها شود.
تسلط رسانههای مبارز و تحریمطلب در کنار ضعف ساختاری رسانههای اصلی و فقدان رسانههای مستقل، شرایطی را ایجاد کرده است که هشدار نسبت به متخلفان حرفهای را دشوار میکند. به محض هشدار درباره تشدید خشونت و گشت و گذار در رسانه های مربوطه که هدف آن صرفا اطلاع رسانی نیست، بلکه در خدمت سیاستمداران بدخواه جهانی ایران و نیز شکاف های قومیتی و مذهبی است، مردم را مجبور می کنند «وسط بازی» و فراتر از آن در یک عملیات روانشناسان نیز متهم به بی توجهی به حق اعتراض هستند!
به نظر من این وظیفه شفقت و روشنفکری و ایران گرایی است که در عین مطالبه گری از دولت، تسلیم این اخاذی های معروف شیادانی نشویم که با تاکتیک ها سعی در بیرون راندن واسطه ها از صحنه سیاسی دارند. از “مرد وسط” و میدان را به بازرگانان سوریه واگذار می کند. خطاسازان سعی می کنند خطر سوری شدن را کم یا حتی غیرممکن جلوه دهند. می گویند دیدید قومیت های مختلف به خیابان ها ریختند و ایران سوریه نشد! آره؛ اما من همچنین معتقدم که این “خیابان های اعتراضی” محل سوری شدن نیست.
من معتقدم سوریسازی و تلاش برای سرمایهگذاری بر خطاهای مختلف مذهبی و غیرمذهبی جای دیگری است: در اتاقهای فکر تحریم و جنگ و در رسانهها و دولتهای ظالم که مصادره اعتراضات مردمی را به نفع جنگ و تحریمهای بیشتر را برای خود قرار دادهاند. دستور کار . سوریهسازی نه در خیابانهای تهران، سقز، مشهد، اردبیل و…، بلکه در واشنگتن، تلآویو، ریاض و اتاقهای فکر و رسانههای مرتبط با آنها صورت میگیرد.
رسانه یک جنبش را نمی توان از پیام آن جنبش جدا کرد. رسانه ها و بلندگوهای حکومت های بدخواه ایران نمی توانند شعار «زن، زندگی، آزادی» را یدک بکشند. آنها تلاش می کنند شعار زندگی را به معنای تحریم بیشتر و مهار کشور و بی جانی مردم قرار دهند. علمای ارتباطات، رسانه را برابر پیام می دانند.
جوانان معترض ما خواستار آزادی سبک زندگی خود هستند، اما رسانه ها مانند ماشین های جنگی پیام کارفرمایان خود را بر این مطالبات سوار می کنند و با انحراف از مطالبه سبک زندگی، سبک جنگ داخلی را آموزش می دهند. موج سواران معترض می خواهند با تحریف موضوع صلح آمیز و طرفدار زندگی اعتراضات، اشتباهات شیعه و سنی و سایر خطاهای اجتماعی را ایجاد یا فعال کنند. آنها اشتباه می کنند و اشتباهات زیستی را جایگزین سیاست کرده اند. تجارت تحریم امروز آمیخته با دلالان در بازار خون، نفرت و کینه توزی است.
قبلاً در مورد نقش تحریم ها به عنوان شکل جدیدی از جنگ صحبت کردم که برخلاف جنگ های قبلی، سلامت روانی شهروندان را تهدید می کرد. در هیچ کجای کشور مردم برای تشدید تحریم ها به خیابان نیامده اند، آنها زندگی بهتری می خواهند. اما صدای معترض جوانان ما مصادره شده است. گویی جوانان معترض خواهان تعمیق تحریم ها هستند.
مصادره اعتراضات توسط لابی های معروف تحریم، جنگ و تفرقه اکنون یک واقعیت غیرقابل انکار است. مصادره کنندگان جنبش اعتراضی جوانان به چیزی جز جنگ داخلی و سوریه ای شدن ایران فکر نمی کنند. برای رسیدگی به مصادره مطالبات اعتراضی جوانان باید فضای جدیدی برای گفت وگو باز شود. این معترضان گمنام باید برای سخنرانی در رسانه های رسمی کشور دعوت شوند.
همچنین فضای امن و باز را برای ابراز عقاید جوانان باز کرده است و در این راه دموکراتیک مصادره سخنرانی اعتراضی آنها به نفع لابی های اسرائیلی، سعودی و گروه های تروریستی می تواند غیرممکن شود. همچنین امروزه گفتوگو با نهادهای مختلف علمی، مؤسسات دانشگاهی، گروههای اجتماعی و اتحادیههای مختلف و دادن فرصت شنیدن صدای رسانههای داخلی میتواند مبنای تفاهم داخلی و صدای نفرتانگیز باشد که راهبرد «خون بیشتر» را دنبال میکند. سطح جامعه کاهش خواهد یافت لازم است سیاست محدودسازی نهادها، اتحادیه ها و انجمن های مدنی به ویژه انجمن های علمی کنار گذاشته شود.
توانمندسازی افرادی که صدایشان شنیده می شود (حتی برای اقشار کوچک جامعه) منجر به آرام شدن اوضاع و منطقی شدن مطالبات می شود. آینده ایران در گرو هوشیاری، اقدامات مسئولانه و ایثارگرانه همه نخبگان اجتماعی است.