2 نمونه از ظلم امام سجاد (ع) به حاکمان ستمگر بنی امیه

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از دیار آفتاب; رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات متعددی از سیره سیاسی اهل بیت (ع) سخنانی فرموده اند. این گفته های ارزشمند در کتابی با عنوان مرد 250 ساله گردآوری شده است که خواندن آن بسیار مفید است. به مناسبت میلاد امام سجاد (ع) برخی از این سخنان را که نشان از ظلم و مقابله با حاکمان ستمگر زمان آن حضرت دارد، تقدیم می کنیم:

نمونه دیگری از این مظاهر تجاوز را در برخی از مکاتبات امام سجاد (ع) با عبدالملک خلیفه مقتدر بنی امیه می بینیم و در اینجا به دو نمونه اشاره می کنم:

1- عبدالملک در مقطعی نامه ای به امام سجاد (ع) نوشت و آن حضرت را به خاطر ازدواج با غلام آزاد شده خود سرزنش کرد. کنیز داشتند و این کنیز را آزاد کردند و بعد با او ازدواج کردند. عبدالملک نامه ای نوشت و امام را خطاب قرار داد. البته شغل امام بسیار انسانی و اسلامی بود، زیرا برده ای را از بردگی و ریا آزاد کرد و سپس نزد همان غلام برد و او را تکریم کرد و همسر خود قرار داد و این کار بسیار انسانی و جالبی است.عبدالملک. انگیزه نگارش نامه این بود که هنگام حمله به امام سجاد، می خواست به آن بزرگوار اطلاع دهد که او نیز از امور داخلی ایشان آگاه است و در نتیجه تهدید ضمنی امام را تهدید می کند. امام سجاد(ع) در جواب نامه ای نوشت و در مقدمه فرمود: این کار اشکالی ندارد و بزرگان هم همین کار را کردند، پیامبر خدا همه این کارها را کرد، پس من مقصر نیستم، یعنی. هیچ ذلتی نیست و برای مردم مسلمان ذلتی نیست، اما ذلت ذلت نادانی است. با طنز و بسیار لطیف به سوابق جاهلیت پدرانش توجه کردند، یعنی تو از خاندان جاهل و مشرک و دشمن خدا هستی و این عمل در توست. اگر مردی شرم دارد باید از آن حیا کند نه اینکه با زن مسلمان ازدواج کرده باشد.

وقتی نامه به عبدالملک رسید، سلیمان پسر دوم عبدالملک نزد پدرش بود و وقتی نامه خوانده شد طنز و سرزنش امام را شنید و در نامه احساس پدرش کرد. رو به پدر کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین! ببین علی بن الحسین برایت چه تعریف کرد؟ یعنی این نامه یعنی همه پدران من به خدا ایمان داشتند و همه پدران شما کافر و مشرک بودند. او می خواست از پدرش بخواهد که در برابر نامه اقدام جدی انجام دهد. اما عبدالملک از پسرش داناتر بود و می دانست که نباید در این گونه مسائل با حضرت سجاد درگیر شود، پس رو به پسرش کرد و گفت: پسرم چیزی نگو! این زبان بنی هاشم است که صخره ها را می شکافد. یعنی زبان استدلال بسیار قوی است و متعصب هستند.

2- نمونه دیگر نامه دیگری است که بین امام سجاد (ع) و عبدالملک رد و بدل شد و داستانش چنین است: عبدالملک فهمید که شمشیر پیامبر (ص) در اختیار حضرت سجاد است. نکته جالب. زیرا یادگار پیامبر و مایه مباهات بود. علاوه بر این، وجود این شمشیر در کنار امام سجاد، برای عبدالملک خطری بود، زیرا مردم را به آن جذب می کرد. پس در نامه ای به امام سجاد از او خواست شمشیری برای او بفرستد. در نامه زیر آمده بود که اگر کاری دارید، من حاضرم کار شما را انجام دهم! یعنی ثواب این هدیه را در نامه قول داده بود. من یک امتناع دارم. باز هم نامه ای تهدیدآمیز به امام نوشت که اگر شمشیر نفرستید سهمیه شما را از بیت المال قطع می کنم. امام در پاسخ می نویسد: «اما خداوند موظف است که بندگان نیکوکار را از آنچه برایشان ناخوشایند است نجات دهد و به آنان روزی دهد، زیرا نمی اندیشند. و در قرآن فرمود: خداوند هیچ ناسپاس خائن را دوست ندارد. حال ببینید کدام یک از ما با این آیه موافقیم.

این لحن به خلیفه بسیار تند بود، چون این نامه به دست همگان افتاد، متوجه شد که من سجاد دارم، اولاً: او خود را خائن و ناسپاس نمی‌داند. ثانیاً: هیچ کس چنین تصوری از این بزرگوار ندارد، زیرا او مردی بزرگوار و مردی شایسته و برگزیده از خاندان پیامبر بوده و هرگز به این آیه عمل نکرده است. لذا نظر امام سجاد این بود که شما خیانتکار و ناسپاس هستید! تا آنجا که امام در مقابل تهدیدش سختگیر بود. اینها نمونه هایی از حملات امام سجاد علیه خلیفه اموی بود.»

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید