آقای ستاره: پدرم و دایی هایم پرسپولیسی هستند

آقای ستاره: پدرم و دایی هایم پرسپولیسی هستند

امیر شاپورزاده بازیکن دو ملیتی ایرانی-آلمانی که هم اکنون در بوندسلیگا 3 بازی می کند در گفتگوی آنلاین به نکات جالبی درباره دوران حضورش در ایران و تیم ملی و استیل آذین اشاره کرد که گزیده ای از آن را می خوانید:

* 6-7 ماه است که در اتریش بودم که به آلمان برگشتم و اکنون در لیگ دسته 3 آلمان در تیمی به نام فاپل به عنوان سرپرست باشگاه کار می کنم. ترجیح می دهم بعد از فوتبال وارد چرخه حاکمیت فوتبال شوم. با اینکه ایده هایی برای مربیگری داشتم، اما بیشتر به مدیریت علاقه دارم.

* من در تهران به دنیا آمدم و در سه سالگی به آلمان مهاجرت کردیم، در هامبورگ بزرگ شدیم و به مدرسه رفتیم. در آن زمان من شنبه دبیرستان فارسی داشتم اما سر کلاس نرفتم و رفتم فوتبال بازی کنم و از آن زمان مادرم با من دعوا می کند که چرا در کلاس های زبان مادری ام شرکت نمی کنم.

* چهار ساله بودم که یکی از همسایه هایمان مرا به یک باشگاه فوتبال برد و آنجا ثبت نام کردم و ماجرای فوتبالیست شدنم از آنجا شروع شد. از ابتدا به عنوان مهاجم، هافبک راست و وینگر راست بازی می کردم و از پله ها بالا می رفتم تا به هامبورگ رسیدم.

* پس از چند گل مهمی که در سال 2008 به ثمر رساندم، با تیم هانزاروستوک به ایران آمدم و با تیم ملی بازی کردیم و آنجا دیده شدم. اردوی ما در دبی بود و بعد به تهران آمدیم و یک بازی دوستانه داشتیم و بازی انجام شد و شب در هتل المپیک تهران خوابیدیم و ساعت 4 صبح از خواب بیدار شدیم تا به فرودگاه برویم. یادم هست که مسیر ما به دلیل بارش برف سخت بود. بازی کردیم و دو بر صفر بردیم و فکر می کنم از آن زمان من را در ایران دیدند و صحبت از حضورم در تیم ملی شد.

* قبل از این مسابقه یک بار در زمان آقای مظلومی به تیم ملی ب ایران دعوت شدم و به سربازی رفتیم. بازی های غرب آسیا بود و ما به فینال رفتیم و عراق را شکست دادیم. من در فینال بازی نکردم. من سه بازی از 4 بازی را انجام دادم.

* از ابتدای حضورم در ایران و تیم ملی جو خوب بود. از آنجایی که در ایران به دنیا آمدم، همیشه قصد داشتم برای تیم ملی کشورم بازی کنم. اولین بازی با لباس تیم ملی ایران برای من حس بی نظیری بود و هرگز آن را فراموش نمی کنم. حس خوبی بود که خیلی دوستش داشتم.

* در زمان زامبیا زمان 30 دقیقه برای تیم ملی مقابل علی دایی بازی کردم و تنها بازی رسمی ملی ام بود. آن زمان تمرین خوبی داشتیم و من در تمرین حضور خوبی داشتم و روز چهارم بود که مصدوم شدم و 2 هفته از ناحیه همسترینگ مشکل داشتم. در آن زمان بازیکنان خوبی در تیم ملی حضور داشتند و من به خاطر این مصدومیت برگشتم. امیدوار بودم بتوانم به تیم ملی برگردم و حتی زمانی که به لیگ ایران آمدم یکی از اهدافم دعوت به تیم ملی بود اما نشد.

* تیم زامبیا از نظر بدنی قوی بود و آفریقایی ها عموماً ژنتیک خاص خود را دارند. اولین بازی من در آزادی بود و آن زمان تماشاگر زیادی در ورزشگاه نبود. عمویم برای خودش شخصیتی داشت و خیلی زود اعصابش به هم می خورد و یادم می آید مدت ها جلوی مسعود مرادی اعتراض می کردم.

* از دعوت نشدنم به تیم ملی ناراحت بودم اما بعد در تیم باشگاهی زیاد بازی نکردم و متوجه شدم دعوت نشدم. من نگفتم که برای دعوت به تیم ملی نیاز به مهمانی است و چنین مصاحبه ای با من صحت ندارد. من یک بازیکن حرفه ای بودم.

* 27 ساله بودم که از استیل آذین پیشنهاد دریافت کردم. من همیشه حواسم به بازی در لیگ ایران و حضور در کشورم و نزدیک شدنم به تیم ملی بوده است. ما در آن زمان با فریدون زندی در تماس بودیم و او هم به من گفت که پیشنهادی از استیل آذین وجود دارد. به هر حال بعد تصمیم گرفتم برای فوتبال به ایران بیایم.

* فصل اول استیل آذین خوب بود. من چند گل زدم و فکر می کنم بعد از هسرو حیدری بیشترین پاس گل را دادم. ما با استیلی تیم خوبی داشتیم و مدیر باشگاه آقای مهریزی هم مدیر خوبی بود. تیم ستاره های کمی داشت و روحیه بچه ها خوب بود و ما چند ستاره مثل زندی و مهدوی کیا و کریمی و کعبی داشتیم که باتجربه بودند و سایر بازیکنان جوان که از آنها انرژی خوبی گرفتند. در پایان فصل مشکلاتی پیش آمد که پایین آمدیم و پنجم شدیم اما در مجموع نتیجه بدی نبود. در پایان فصل استیل اخراج شد و یک دنبال کننده آمد و نمی دانم چرا. مشکلات با رفتن استیلی شروع شد و بعد مهریزی از رهبری جدا شد. مربی خارجی آمد و خیلی از سوالات را با هم قاطی کرد.

تنباکوویچ مربی خوبی بود اما در آن زمان فرد خوبی برای تیم ما نبود. زبان بچه ها را نمی فهمید و مشکلات زیادی پیش آمد. خیلی از مشکلات بعد از فصل اول از بین رفت و چند بازیکن فصل قبل رفتند و فقط نام های بزرگی به تیم آمدند و اوضاع خوب نبود. تیم ما فصل دوم را خوب نبست و وقتی این همه ستاره و نام بزرگ دارید باید مربی خوب و بزرگی داشته باشید که بتواند آنها را در تیم نگه دارد. در این فصل 3-4 مربی و یک مدیرعامل داشتیم و مشکلات مالی وجود داشت. ما هر روز در زمین تمرین بودیم و اجازه حضور در زمین اکباتان را نداشتیم و در پایان فصل هجدهم تیم آخر جدول شدیم. تیمی که از قهرمانی اش حرف می زد سقوط کرد.

* با آجورلو رابطه خوبی داشتیم. نمی دانم دقیقا چه اتفاقی برای آجورلو و کریمی افتاده است. صحبت از گرسنگی بود، نمی دانم چقدر درست بود، اما فکر نمی کنم به خاطر روزه گرفتن باشد. اختلاف شد و کریمی اخراج شد و به شالکه رفت تا با فیلیس ماگات کار کند و امیدوارم از این بازی خوشش بیاید.

* در فصل دوم فشار زیادی روی همه ما بود و در بازی با شاهین بوشهر که نتیجه خوبی نگرفتیم بین من و درودگر اختلاف شد که 45 میلیون جریمه شدم. بدی به من گفت و من ناراحت شدم و جواب دادم. من به کمیته انضباطی باشگاه دعوت نشدم و قراردادم را فسخ کردند. ماجراهای زیادی از این مدل وجود داشته که از زمان علی کریمی شروع شد و همچنین باعث کاهش قرارداد بازیکنان شد.

* زمانی که تیم سقوط کرد، تیم قصد داشت از تهران به سمنان برود و من قصد ادامه حضور در این تیم را نداشتم. از یک خودروساز پیشنهاد داشتم و به دلیل حواشی می خواستم استیل آذین را ترک کنم. می خواستند مرا اذیت کنند و رضایت ندادند و پول خوب خودروساز به جای من استیل آذین را می داد و من کمی اذیت شدم و در نهایت به فیفا شکایت کردم و حقم را گرفتم. من پولم را کامل نگرفتم، اما در آن زمان برایم خیلی مهم نبود.

* من با سعید آذری مشکلی نداشتم اما به خاطر رضایتم اذیت شدم و مشکلات زیادی داشتم و هیچ کمکی به من نکردند. بعد از آن هیچ ارتباطی با سعید آذری نداشتم. با درودگر آشتی کردم و مشکلمان حل شد اما دیگر با آذری رابطه نداشتم.

* پدر و دایی ام همه پرسپولیسی هستند و من بعد از آنها پرسپولیسی بودم اما هیچ وقت پیشنهادی از استقلال و پرسپولیس نداشتم. اگر فرصتی پیش بیاید دوست دارم به پرسپولیس بروم. این دو باشگاه محبوب هستند و بازی مورد علاقه همه است.

* تراکتورسازی هم برایم جالب بود. من در ورزشگاه دورتمند بازی کردم که به خاطر تماشاگرانش بسیار معروف است اما فضایی را که در ورزشگاه تراکتور دیدم در عمرم ندیده بودم. تماشاگران تراکتورسازی با تمام دنیا فرق دارند و حتی با دورتمند هم قابل مقایسه نیستند.

دیدگاهتان را بنویسید