حجاریان: به جای «انقلاب های موفق» باید از «جنبش های شکست خورده» درس بگیریم.

حجاریان: به جای «انقلاب های موفق» باید از «جنبش های شکست خورده» درس بگیریم.

باید توجه داشت که تاریخ مملو از تجربیات شکست خورده است. تجربیاتی که بر اساس این هویت ها به وجود آمدند. ما باید از جنبش های شکست خورده بیشتر یاد بگیریم تا از انقلاب های موفق.

سعید حجاریان در رزمایش جدید نوشت: با توجه به تقسیم بندی متعارف علوم می توان آنها را به دو دسته کلی «علوم جزئی» و «علوم انسانی» تقسیم کرد. برای کسانی که علوم جزئی انجام می دهند، امکان برنامه ریزی و تعریف الگوریتم وجود دارد. مثلاً پزشکی که با بیمار سروکار دارد، اگر بیمارش با درد شکم مواجه باشد، پس از معاینه و انجام چندین نوع آزمایش، چندین سناریو را برای تشخیص بیماری در نظر می گیرد. به این ترتیب سناریوهای احتمالی را جمع آوری می کند، یکی یکی به آن ها نگاه می کند و اگر پاسخی که آنها را ثابت کند نیافت، آنها را از زنجیره بیرون می آورد تا به قوی ترین علت و تشخیص بیماری برسد و سپس اقدام به درمان کند. آن را این مثال برای تکنسین خودرو، برق و غیره نیز صادق است. به عبارت دیگر، آنها دستورالعمل ها و دستورالعمل ها را دنبال می کنند.

تا آنجا که به علوم انسانی مربوط می شود، روش الگوریتمی کافی نیست. مثلاً نمی توان گفت در کشور «الف» در یک لحظه شورش اجتماعی با ابعادی خاص رخ خواهد داد. در این زمینه صحبت از پیشگیری و درمان نیز نادرست به نظر می رسد. این مشکل بیشتر به دلیل متغیرهای تشکیل دهنده یک حرکت است که برخی از آنها اساسا ناشناخته و تجربه نشده هستند. بنابراین امکان بررسی سینتیک در آزمایشگاه وجود ندارد.

البته تحقیقات سیاسی-اجتماعی و مطالعه نمونه های پژوهشی کمک زیادی به درک گرایش ها می کند، اما این بدان معنا نیست که می توان خواص علوم جزئی را به علوم انسانی نیز تعمیم داد.

با این موارد مقدماتی می خواهم به مشکلی برسم که جامعه ما را تحت تأثیر قرار می دهد و آن این است که ذهن برخی افراد جامعه از نظر پدیده های انسانی الگوریتمی یا برنامه ریزی شده است. به چند نمونه اشاره می کنم.

اولین. بیایید افرادی را در نظر بگیریم که در مقطعی نظریه وابستگی را مطالعه کرده اند و به آن اعتقاد داشته اند، به گفته متفکرانی مانند «سمیر امین» و «آندره گوندر فرانک»، جوامع به دو دسته مرکزی و پیرامونی تقسیم می شوند و کانون از آغاز مدرنیته شروع به بهره برداری می کند. حاشیه ها و همه شکست های حاشیه ها در راس متروپل است. مثلا انگلیس عامل بدبختی هند است یا ایران در گروگانگیری بین روس ها و انگلیسی ها گم می شود.

این افراد همه چیز را از منشور کنشگری و اراده عنصر بیرونی می بینند و حتی اگر ده ها دلیل از جمله تولد نظریه های جدید یا ناکارآمدی سیستم مدیریتی ثابت شود، باز هم وضعیت را با نظریه وابستگی. چنین افرادی حتی برای توجیه بی کفایتی خود به تئوری های توطئه نیز متوسل می شوند.

دومین. افرادی را تصور کنید که نگاه طبقاتی به جامعه دارند. بر اساس این دیدگاه، جامعه به سه طبقه تقسیم می شود: بورژوازی، خرده بورژوازی و پرولتاریا. بورژوازی مالک ابزار تولید است، خرده بورژوازی هم کار می‌کند و هم مالک ابزار تولید محدود است، و بالاخره پرولتاریا مالک نیروی کار است. این دیدگاه را نمی توان در مورد ایران اعمال کرد، زیرا بخش کوچکی از سرمایه داری در ایران متکی به ابزار تولید است و بخش بزرگی متعلق به خرده بورژوازی تجاری است که در تجارت و کارمندان متبلور می شود. علاوه بر این، کارگران صنعتی بخش کوچکی از نیروی کار ایران هستند.

این دیدگاه در زمان جنگ ظفار توسط برخی از نیروهای چپ مطرح شد و علیرغم اینکه عمان کشوری عقب مانده و ماقبل سرمایه داری بود، با وجود اینکه نظام طبقاتی در آنجا شکل نگرفت، نسخه طبقاتی برای آن کشور تجویز شد.

سوم. افرادی را در نظر بگیرید که اغلب به فراروایت ها اشاره می کنند. البته در کشور ما به دلیل قدرت نمادهای مذهبی، فراروایت های مذهبی اهمیت بیشتری پیدا کردند. همانطور که سال ها شاهد بودیم، وقایع امروز با آغاز اسلام مقایسه و مقایسه می شود. یعنی شخصیت ها را یکی یکی با مردمان اوایل اسلام تطبیق می دهند و می گویند عمارها و طلحه ها و زبیرها و ابوموسی و عشرها و قاضی شریخ و حتی یزیدیان آن زمان.

این رویه تطبیقی ​​از آنجا با مناقشه مواجه است که پس از پیامبر اسلام نه علی (ع)، بلکه سه خلیفه دیگر ابوبکر، عمر و عثمان به قدرت رسیدند. به عبارت دیگر، می توان گفت اقتباس فراروایت ها به نوعی اتلاف وقت مربوط می شود که گذشته، حال و آینده را با بحران تحلیل مواجه می کند.

از سه مثال بالا و همچنین از مقدمه یادداشت می خواهم به این نتیجه برسم که در علوم انسانی هر رویدادی منحصر به فرد است و هیچ دو رویدادی کاملاً شبیه به هم نیستند.

همانطور که گفته شد می توان از روش های مقایسه ای برای شناخت و مقایسه جوامع، رویدادها، انقلاب ها و حکومت ها استفاده کرد، اما باید احتیاط کرد و همواره پذیرفت که هیچ قانون یا الگوریتم ثابتی برای مشکلات انسان وجود ندارد. شاید مهمترین و معاصرترین رویداد بهار عربی باشد که در آن چندین کشور دستخوش تغییرات انقلابی شدند، اما سرنوشت کشورها کاملاً با یکدیگر متفاوت بود، زیرا تحلیلگران در این زمینه سعی کردند در ساخت کلی یک واحد دقت کنند و فقط به عناصر مشترک مراجعه کنید.

در مثال ایران نیز می توان به انطباق انقلاب اسلامی با حوادث روز اشاره کرد که برخی تلاش می کنند این ادعا را ثابت کنند که مسیر تغییر از همین مسیر خواهد گذشت، اما باید توجه داشت که تاریخ پر است. از شکست ها؛ تجربیاتی که بر اساس این هویت ها به وجود آمدند. ما باید از جنبش های شکست خورده بیشتر یاد بگیریم تا از انقلاب های موفق.

دیدگاهتان را بنویسید