خفقان عرصه هنر در دوران پهلوی را با گوشت و خون احساس کردیم

ساعت: 15:39
تاریخ انتشار: ۱۳۰۰/۱۱/۰۵
کد خبر: 1803328

اسماعیل ابراهیمی کوشا گفت: ما در دوران پهلوی با گوشت و استخوان خود فضای خفقان هنر را لمس کردیم و سینمای ایران جایی در دنیا نداشت.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ اسماعیل ابراهیمی کوشا نویسنده، تهیه کننده و بازیگر تئاتر ایران در گفت و گو با صبح زاگرس به تشریح دستاوردهای انقلاب هنر و سینما قبل و بعد از انقلاب پرداخت. ما در شرایط بسیار سختی قرار داشتیم. از نظر سلامت زیر صفر بودیم. هیچکس به فکر مناطق فقیرنشین تهران نبود. سینما برای افراد کمتر خوش شانس معنایی نداشت. هنر جایگاه و رتبه ای نداشت. بیشتر تهران و حتی شهرستان هایی که الان مرکز استان هستند بویی از پیشرفت توسعه نمی دهند.

این نویسنده افزود: وضعیت آموزشی مدارس نیز خوب نبود، به طوری که دبیرستان ما که در تهران و پایتخت کشور بود، از امکانات اولیه برخوردار نبود. اما اکنون می بینید که در دورافتاده ترین نقطه شهر در دورافتاده ترین نقطه جغرافیایی مدارسی برای دانش آموزان با امکانات قابل قبول وجود دارد، هرچند هنوز ضعف هایی در سیستم آموزشی وجود دارد.

ابراهیمی گفت: در حوزه ورزش روی میز ما در بالای محرومیت بودیم و اخلاق در ورزش معنایی نداشت به همین دلیل کلمات زشت به راحتی در یک مسابقه فوتبال به کار می رفت. در خیابان ها هیچ نگهبانی وجود نداشت و بیشتر جوانان معتاد شدند.

وی گفت: سینمای آن زمان به اصطلاح سینمای روشنفکری برگرفته از کاباره ها و رقص ها بود و در واقع افسار گسیخته بود با اینکه فیلم های ارزشمندی ساخته می شد اما در لابراتوار این فیلم های سکس پر زرق و برق از بین رفت. . هیچ فیلم ایرانی بعد از انقلاب در یک جشنواره شرکت نکرده است و جشنواره های بزرگ اصلا سینمای ایران را نمی بینند.

ابراهیمی کوشا گفت: اگر از برکات انقلاب می گویم به این دلیل است که از دل فاجعه و فساد و فقر آمده ام، آموزش و پرورش و بهداشت در آن زمان نبود، گاز، برق و آب که امروز وجود دارد. ساده و تسهیل شده است.»، خبری نبود.

با اشاره به کتاب 36 پرده ای او به نام «این صدف شبیه مروارید نیست!» هر پرده یک عنوان و یک نام دارد، یکی از این افراد در آخر خط رستگاری نام دارد که من بسیار به آن وابسته هستم. این دلبستگی به این دلیل است که روزهایی را دیدم که دوستان و همکلاسی هایم معتاد شدند و تو چطور مردی، پس انقلاب شد و من امام خمینی (ره) آمد و این نسل گمشده را زنده کرد، پس سال ها برای هر پرده کتابم دلم می سوخت. بهای تمام فداکاری هایی که برای احیای نسل های زمانم انجام شد. .

وی در پایان بر مکتب امام خمینی (ره) که منجی نسل های سوخته قبل از انقلاب بود، شعری خواند و گفت: مسلمان شدم، مکتب چشمی که عواطف را در هم آمیخت. با عشق و جنون.”

گفتنی است کتاب «این صدف انگار مروارید ندارد!» حاوی خاطرات اسماعیل ابراهیمی از بدو تولد در سال 1337 در منطقه نظام آباد تا سال 1365 است.

این کتاب در 35 قسمت تنظیم شده است و از زندگی پرماجرا اسماعیل ابراهیمی، علاقه او به سینما و موسیقی و فعالیت هایش در بازار در سال های قبل از انقلاب و حضور در شهر مریوان در بحبوحه حوادث کردستان روایت می کند. . دعوت از تیم ملی فوتبال برای برگزاری مسابقه تدارکاتی برای ارتقای روحیه سربازان و مردم مریوان در سال 1360 به دلیل حضور برادرش “ناصر ابراهیمی” در کادر مربیگری تیم ملی یکی از بخش های این مسابقات است. برای خواندن این کتاب آخرین صحنه های کتاب شامل داستان تلاش شبانه روزی راوی برای شفای همسرش و در نهایت از دست دادن او در سال 1365 است.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید