دفاع از وطن و آرمان انقلاب رنج اسارت را آسان کرد / 2 غسل به مدت 28 ماه اسارت در اردوگاه تکریت


ساعت: 11:13
تاریخ انتشار: ۱۳۰۰/۱۲/۱۶
کد خبر: 1813631

دو جانباز گفتند دفاع از وطن و آرمان انقلاب تحمل رنج اسارت را آسانتر کرد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از عصر هامون ، چهارم شعبان سالروز میلاد دانشمند کربلایی حضرت ابوالفضل عباس (ع)، روز جانباز و یادگار رشادت های شیر عباس حسین (ع) است. از دشت ها نینوا امسال سال پاسداری مقدس است.

حضرت عباس (ع) به عنوان پرچمدار بزرگ اسلام و نماد بصیرت دینی و ایثار در تاریخ اسلام شناخته شده است. عالمی که تولیت حرم اهل بیت (ع) بود زیرا در سه دوره حکومت علویان (ع)، حکومت حسنی (ع) و قیام حسین (ع) ماندگار شد. با امام زمانش با تمام وجودش و این شجاعت شهادتش را می دهد راه اسلام این است.

امروز بهانه ای است برای قدردانی از کسانی که تسلیم شده اند و تا به امروز در درد و رنج زندگی کرده اند تا در آرامش و آسایش زندگی کنیم.



ما تا آخرین نفس در مقابل آرمان های انقلاب ایستاده ایم

جمعه حسین بر آزاده جانباز 50 درصد هشت سال دفاع مقدس در گفت و گو با خبرنگار ما گفت: نسلی که به چشم خود دیده است.

وی افزود: جانبازان قهرمانان مقاوم هشت سال دفاع مقدس هستند که برای دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی در مقابل رژیم بعث عراق در خط مقدم جبهه حق علیه باطل حضور داشته اند.

جانباز سراوانی ادامه داد: ما هشت سال با کمترین امکانات با دشمن تا بن دندان مسلح جنگیدیم اما اسم آن را جنگ نمی گذاریم، پاسداری مقدس می دانیم و به حرمت این حراست اعتقاد داریم چرا که هشت سال در مقابل اسراف دشمنان.» نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران.

وی با اشاره به اینکه 32 ماه را در اسارت گذرانده است، افزود: خاطرات بسیار تلخی از آن روزها دارم. همه اسرا بر اثر شکنجه های وحشیانه رژیم بعث عراق متحمل رنج فراوان شدند، «اما از هیچ یک از آرمان های خود فروگذار نکردند.

حسین گفت: رزمندگان و جانبازان همانگونه که در راه حفظ نام مقدس جمهوری اسلامی ایران شکنجه های بسیاری را متحمل شده اند، اکنون نیز با آخرین نفس انقلاب روبرو شده و جان خود را فدا می کنند.

این جانباز سراوان گفت: جانباز بودن برای من نعمت است و از روزی که مجروح شدم همه مشکلاتی را که با آن روبرو شده ام به طرز شگفت انگیزی دیده ام.

اصرار کردم که به جبهه بروم
که در
شهرام کلزاده یکی دیگر از جانبازان آزاده دوران دفاع مقدس گفت: پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با توجه به شرایط کشور و حمله دشمن بعثی به عراق به دستور آمریکا و دیگر اربابانش. و کمک مالی و تسلیحاتی برای صدام حضور همه مردم در جبهه های نبرد حق علیه باطل برای دفاع از حرم مقدس جمهوری اسلامی ایران به دستور امام راحل یک وظیفه شرعی بود، لذا مشتاق حضور در دفاع مقدس که به دلیل سن کم، فرماندهان بسیجی اجازه حضور در جبهه را نداشتند.
که در
به گفته وی، پس از دو بار حضور مرحوم پدرم که منجر به مجروحیت و شهادت ایشان در عملیات والفجر 8 در سال 64 شد، هرچند ایشان تنها پسر خانواده و دانش آموز سال اول علوم تجربی دبیرستان شهید کیها بودند. در زابل اولین سالهای نظامی و عقیدتی خود را در کنار سردار بزرگوار شهید محمدعلی میرزایی که افتخار همسایگی با ایشان را داشتم و دیگر مربیان پایگاه بسیج مسجد هشم آباد گذراندم و تنها 15 سال و 3 ماه داشتم. اصرار و التماس زیاد و در میانه پدرم مأموران بسیج شهر زابل به من اجازه اعزام به جبهه ها دادند.
که در
این جانباز گفت لحظه رفتنش برایم بسیار خوشحال کننده و غیرقابل وصف بود و هر چه از دنیا خواست به او دادند. به درستی که کشور و افتخار همرزمان و فرماندهان دلیر و دلیر خود را بردم و سپس در پایان مأموریت با اندوه فراوان همرزمانم را ترک کردم و پس از آمدن به زابل واقعاً ناراحت شدم و فضای جبهه به تمام وجودم نفوذ کرده بود
که در
وی ادامه داد: با حضور سردار شهید حاج قاسم میرحسینی جانشین فرمانده لشکر ثارالله 41 در مجتمع آموزشی سربازان و سخنرانی ایشان در خصوص نیاز به نیروهای نظامی آموزش دیده به دلیل شرایط خاص پس از عملیات کربلای 4 در جبهه های نبرد با دروغ ایجاد شد، من به همراه جمع کثیری از همرزمان خود احساس وظیفه کردم و در 22 بهمن 65 به منطقه عملیاتی شلمچه که یک پاسگاه نظامی استراتژیک و حساس برای ایران و عراق بود اعزام شدم. .
که در
کلزاده افزود: پس از بررسی آموزش های نظامی و عقیدتی لازم در مرحله سوم و تکمیلی عملیات کربلای 5 با پیشروی در کانال معروف ماهی شلمچه، بر اثر اصابت ترکش از ناحیه کتف و بازویم به شدت مجروح شدم که توسط همکارم پشتیبانی شد. حاج حجرج البرز پس از طی حدود 4 کیلومتر به درمانگاه صحرایی رسیدم و پس از معاینه و تعطیلی آتلیه که به دلیل شدت شکستگی استخوان بازوی راستم بود، به بیمارستان شهید باغایی اهواز رفتم. از آنجا به دلیل کثرت مجروحان و امکاناتی که برای مجروحین در نظر گرفته شد، مرا به ورزشگاه تهتی اهواز برد و سرانجام پس از 10 روز بستری در بیمارستان، به دلیل کمبود امکانات و خونریزی شدید، به بیمارستان های مختلف مشهد اعزام شدم. با هواپیمای نظامی 130. بستری شدم و عمل کردم.

وی اذعان داشت: پس از بهبودی در 30 فروردین 67 در جبهه و منطقه عملیاتی شلمچه حضور داشتم. در عملیات دشمن در 4 خرداد 67 به صورت مستقیم هدف گلوله قرار گرفتم.

وی گفت: این درگیری ساعت چهار بامداد با مقاومت رزمندگان دلیر ایرانی در مقابل غروب خورشید آغاز شد اما به دلیل کمبود مهمات و تعداد زیاد نیروهای نظامی در کشورهای مختلف در بین نیروهای عراقی و وجود تانک های جنگی فراوان ما را محاصره کردند و به اسارت گرفتند. «باورش خیلی سخت بود.

من در 28 ماه اسارت فقط دوبار حمام کردم

وی در بخشی دیگر از سخنان خود گفت: شهادت دوستان و همرزمان برای ما بسیار سخت بود اما شجاعت و مقاومت در جبهه و در دوران اسارت و زیر شکنجه های وحشیانه دشمن به یاری خدا و ائمه و شوخی. به زبان محلی لحظات شیرین اسارت بود.»
که در
کلزاده افزود: اوقات فراغت صرف ورزش و اسارت، عبرت آموزی و سیاست و حفظ آیات قرآن می شد؛ تنها دو حمام با آب ولرم با یک تکه کوچک صابون رخت شویی و هر پنج نفر در یک دوش.

وی گفت: با وجود همه سختی های جنگ و اسارت اما هر جا که باید باشم به عنوان یک سرباز کوچک به مردم و نظام خدمت می کنم پس اگر به گذشته برگردم از ناموس و آبروی نظام دفاع خواهم کرد. دوباره.” تمام وجودش.


انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید