روایتی از روزهای تلخ جهاد و ایثار / ایمان و معنویت در دوران دفاع مقدس

به راستی که جانبازان یادگار روزهای عشق و حماسه هستند که در راه اعتلای و آبادانی کشور قدم نهادند و تاوان رنج مجروحین را پرداختند.

یدالله داودی از جانبازان 8 ساله دفاع مقدس است که در سن 17 سالگی همراه با دشمن برای دفاع از میهن به میدان جهاد رفت.

در گفت و گو با خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ وی گفت: اگر جنگ مشکل تخریب و کشتار نداشت، می‌گفتم دوست دارم جنگ ادامه پیدا کند، زیرا جنگ تحمیلی با ارزش‌هایی چون معنویت، ایثار و از خود گذشتگی آغشته بود. قهرمانان.”

وی افزود: معتقدم جنگ برای کسانی که سربلند بیرون آمدند و برای دفاع از ارزش‌ها و آرمان‌های خود جان خود را از دست دادند و به شهادت رسیدند، نعمت بود.

وی خاطرنشان کرد: در دوران دفاع مقدس اعزام به جبهه برای مردم آرزوی و افتخار بزرگی بود، بنابراین اگر یکی از اعضای خانواده به جبهه برود بقیه اعضای خانواده باید به آن افتخار کنند.

وی با اشاره به انگیزه خود برای حضور در جبهه گفت: حفظ مرزها و جان و مال و ناموس کشور در برابر تجاوزات دشمن بعثی، اعلام جهاد با رهبر امام خمینی (ره) و چشیدن شهد شهادت که همه جوانان است. و نوجوانان آن زمان آرزو می کنند. این انگیزه من برای حضور در میدان جنگ بود.

06c6bc84 a907 4d6b bf32 037f0f8d528b خبر خاکستری

داودی گفت: در دهه 60 با چند تن از دوستان و آشنایان برای اعزام به جبهه ثبت نام کردیم و پس از آموزش در پادگان امام حسن (ع) و پادگان حمزه سیدالشهدا (ع) به کشور اعزام شدیم. جبهه غربی . . من در منطقه بودم.

وی ادامه داد: مدتی بعد از رسیدن به خانه تصمیم گرفتم دوباره بروم و این بار به منطقه عملیاتی جنوب اعزام شدم و حدود 20 ماه آنجا بودم.

برادر شهید بابلی داودی گفت: من آن موقع 17 یا 18 ساله بودم و یادم می آید مرحوم پدرم به من می گفت حالا که بسیجی شدی باید بروی همان جایی که بسیج اعلام کرده بود حتی اگر جلو باشد و مادر که همین الان گفتی. من تو را به خدا می سپارم

وی گفت: در زمان جنگ این امر به بخش مهندسی رزمی تحمیل شد و بیشتر کار ما برای قبل از عملیات بود، اما ممکن است ضمن حضور در عملیات خیبر در جزیره ماینون در حدود 50 پاتک دشمن شرکت کرده باشم. “

داودی با اشاره به مجروحیت و جانباز شدن خود گفت: در سال 62 در عملیات خیبر در جزیره ماینون از ناحیه سر، صورت، چشم راست و چند ناحیه دیگر مورد اصابت ترکش قرار گرفتم و با مواد شیمیایی درمان شدم. برادرم شهید بابالا که اخیرا پیکر مطهرش شناسایی شد در همین عملیات تا حد زیادی به شهادت رسید، البته از حضور ایشان در آن عملیات اطلاعی نداشتیم.

وی گفت: زمانی که مجروح شدم به دلیل جراحات شدید و مواد شیمیایی چندین ماه در بیمارستان های آبادان و اهواز بستری بودم که در این مدت حتی خودم را هم نمی شناختم به همین دلیل خانواده ام از وضعیت من اطلاعی نداشتند.

داودی افزود: چند ماه بعد به بیمارستانی در شیراز منتقل شدم و فکر می کنم حدود 5 ماه بعد حافظه ام را به دست آوردم و یک شب به پرستار بخش گفتم که از اطراف قزوین اعزام شدم و او و سایر پرسنل بیمارستان. گفت بالاخره توانستم خودم و گذشته ام را به یاد بیاورم آنها خوشحال شدند و پس از تماس تلفنی خانواده ام با آنها تماس گرفتم و چند روز بعد به بیمارستانی در تهران منتقل شدم و خانواده، دوستان و همشهریانم. به دیدار من آمد

این جانباز دفاع مقدس با اشاره به خاطرات برادر شهیدش گفت: شناسایی پیکر برادر شهیدم بابلا داودی بعد از 38 سال خیلی خوشحالم کرد چرا که او مزار دیگری داشت که می توانستم به آنجا بروم و زمان جدیدی را از دست بدهم.

dd580b9b 21bd 4f1d b0d4 5b92e35f34b4 خبر خاکستری

وی ادامه داد: اما نمی توان انکار کرد که درد 38 سال پوچی آن روز دوباره آغاز شده است و احساس می کنم برادرم دو بار شهید شد، یک بار همان 38 سال پیش و یک بار دیگر که به ما گفتند پیکرش شهید شده است. شناخته شده است “

داودی گفت: عمر کوتاه اما پربرکت شهدا خاطره است و باید رفتار آنان را الگوی عملی زندگی خود قرار دهیم و با مطالعه وصیت نامه شهدا و درس هایی از خانواده شهدا به ویژه والدین در مسیر آنان حرکت کنیم. شهدا: «بیایید فداکاری را بیاموزیم.

وی در پایان با اشاره به یاد و خاطره برادر شهیدش گفت: چند روز قبل از اعزام به همراه چند تن از دوستانش به امامزاده علی اکبر(ع) سگزآباد و معبد شهدا رفتند و بین قبور آن حضرت خوابیدند. دو شهید و از دوستانش خواست از او عکس بگیرند. برای یادآوری در پاسخ به این سوال که چرا این کار را کردی، گفت: «مطمئن باشید من شهید می شوم و این قبر من خواهد بود» که خدای ناکرده بعد از 38 سال در همان مکان دفن شده است.

انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید