من مخالف پول گرفتن از دولت هستم / دولت وابسته به دولت شده است

من مخالف پول گرفتن از دولت هستم / دولت وابسته به دولت شده است

روز جدید : آیت الله محقق داماد تاکید کرد: نقطه قوت آیت الله بروجردی در این بود که ایشان مسئولیت سیاسی داشتند. من همچنان مخالف گرفتن پول از دولت هستم. حوزه باید با بودجه ای برود که مردم خوب داده اند.

آیت الله مصطفی محقق داماد از اعضای هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی گفت: آیت الله بروجردی با انواع مشکلات حوزه را علیه دولت رهبری کرد اما امروز یکی از مشکلات حوزه وابسته به دولت است.

استاد دانشگاه شهید بهشتی گفت: آیت الله بروجردی با انواع مشکلات حوزه را علیه دولت اداره کرد، اما یکی از مشکلات حوزه امروز این است که وابسته به دولت و دولت شده است.

آیت الله سید مصطفی محقق داماد در نقد و بررسی کتاب «صدمین سالگرد قم و مشکلات جامعه ایران» در خانه اندیشمندان بشردوستانه گفت: تأکید می کند. باید حوزه ای مبتنی بر عقلانیت، علم و اخلاق تشکیل می داد. وی بر جدایی حوزه از سیاست تاکید کرد و توانست روحانیت را در دل مردم بازگرداند.

وی با استناد به تاریخچه حوزه علمیه کوم گفت: کوم هیچ گاه جای تندروها نبوده است. این شهر محل تربیت و اعتدال بود. حتی کسانی که در زمان آیت الله بروجردی تندرو بودند توسط کوم از ایشان طرد شدند.

استاد دانشگاه شهید بهشتی با تاکید بر لزوم حفظ نقش نظارتی علما در جامعه، افزود: آیت الله بروجردی در متن سیاست دخالتی نداشت، اما نظام سیاسی ایشان را تکان داد. پدرم می گفت که آقای بروجردی هرگز در خلوت از سیاستمداران پذیرایی نکرده است. حاج آقا روح الله همیشه به من می گفت در جلسات شرکت کن. یک روز آقای اقبال به کوم می آید. آقای بروجردی بالای مجلس می نشیند و آقای اقبال هم وارد می شود و نزدیک ورودی می نشیند. آقای بروجردی قبلاً به اصلاحات ارضی اعتراض کرده بود و شاه آقای اقبال را برای همراهی آقای بروجردی فرستاد. آقای اقبال می گوید که این موضوع در همه کشورهای مسلمان اجرا شده و فقط ما عقب هستیم. پدرم می گفت آقای بروجردی آنقدر ساکت است که من صدای او را نمی شنوم. وقتی آمدند اینجا چه گفتند؟ حاج آقا روح الله گفت که می گویند اصلاحات ارضی در همه کشورهای اسلامی انجام شده است. آقای بروجردی پاسخ داد که ابتدا در آن کشورها جمهوری وجود دارد و بعد اصلاحات ارضی. تا آقا این را می گوید، کلاهش را برمی دارد و می رود.

وی گفت: نقطه قوت آیت الله بروجردی در این است که سیاست را بر عهده دارد. در زمان حاج شیخ عبدالکریم فقط یک روحانی به نام شیخ عباس فراهانی برای ثبت اسناد مراجعه کرد. چون شاگردان باید استقلال خود را با رضایت حفظ می کردند. من همچنان مخالف گرفتن پول از دولت هستم. حوزه باید با بودجه ای که مردم به طیب دادند برود.

آیت الله محقق داماد با اشاره به کار دکتر جعفریان افزود: ظاهر کاری که دکتر جعفریان انجام داده اند از معدود آثار حوزه علمیه قم است. هر سال در روز هفدهم ذی القعده به مناسبت رحلت حاج شیخ برگزار می شد. آن موقع کلاس ششم بودم. از حوزه فقط یک خطیب به نام شیخ مرتضی انصاری بود که بر منبر رفت و درباره تأسیس حوزه و کوم صحبت کرد. با توجه به وضعیت تأهل از خانواده و پدرم درباره حوزه و حاج شیخ شنیدم. داستان های حاج شیخ هنوز در سال 1330 به زبان است. اما کتابی که وضعیت حوزه را به این شکل بیان کند، نداشتیم.

فلسفه تأسیس حوزه توسط آیت الله حائری

وی با اشاره به مقاله خود در کتاب صدمین سالگرد حوزه قم و مشکلات جامعه ایرانی گفت: من موظف بودم که از زندگی ادبی قم بنویسم و ​​از این جهت مطیع آقای جعفریان بودم. با این حال، می‌توانم مطالبی بنویسم که برای انتشار مناسب نیست و فقط باید در کنار یکدیگر نقل شود. اما در این کتاب هیچ اطلاعی از علت ایجاد حوزه کوم وجود ندارد. در آن زمان، این حوزه وسیع نجف و حوزه های کوچکی مانند مشهد و یزد بود. چرا حاج شیخ به این سؤال علاقه داشت؟ حکمت اساسی تأسیس حوزه علمیه نیاز به بررسی دارد.

استاد حوزه و دانشگاه در خصوص انگیزه تأسیس حوزه علمیه در کوم گفت: اسنادی در خانواده و خانواده ما وجود داشت که باید حفظ می شد اما نشد. اما موجی از اسناد شفاهی و کتبی وجود دارد. می دانید که مرحوم شیخ عبدالکریم به دعوت بزرگان اراک به این شهر رفتند، اما چند سال بعد از اراک به عراق بازگشتند. جالب اینکه نوشته هایش را در اراک رها کرد و به عراق رفت.

وی گفت: زمانی که من رئیس بازرسی کل کشور بودم، منشی گفت که شیخی آمده و تقاضای ملاقات کرده است و می گوید اگر مرا عیادت کند، هدیه ای برایش دارم. متعجب شدم. شیخ وارد شد و گفت من مهدوی لنگرودی هستم. لنگ وود روستایی خنک در اطراف اراک است. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در تابستان به این روستا رفت و خانه این مرد را اجاره کرد. وقتی به عتبات برگشت، نوشته هایش را در گنجه ای روی دیوار گذاشت. یکی از کتب مقدس را با خود آورده بود. گفت یه مشکلی دارم که اگه حلش کنی میذارم کپی کنی. ماکت حاج شیخ را دیدم. یک دوره تلاوت درس شیخ محمد فشارکی بود و اینها بحث های فکری بود.

آیت الله محقق داماد ادامه داد: در تمام نوشته های حاج شیخ در بالای صفحات نوشته شده «یا ولی الله ادرکنی» و دیدم این علامت هم هست. از او پرسیدم چه کرد؟ او یک پسر داشت، عبدالسلام، برنده جایزه صلح نوبل. کلیه هایش از کار افتاده بود. برادر دیگری هم داشت که می خواست به آنجا برود و یکی از کلیه هایش را به برادرش بدهد. دادگاه انقلاب او را ممنوع الخروج کرد. یک کپی از بروشورها را گرفتم و به او دادم. گفتم برای ما و مال ماست. بعد به عمویم دادم.

مخالفت حاج شیخ با اعدام

وی افزود: سوال اینجاست که چرا حاج شیخ به اراک بازگشت؟ در منزل ما نامه ای از پدر آیت الله ستوده است. به حاج شیخ نوشت چرا برنمیگردی؟ او در جواب نوشت که اولین بار که به اراک آمدم به دعوت چند نفر از ثروتمندان آن شهر آمدم. از میرزای شیرازی پرسیدند و من آمدم. دوست نداشتم تحت فرمان آنها باشم. می خواستم مستقل باشم و حوزه مستقلی داشته باشم و از اینکه تحت فرمان چند نفر بودم ناراحت بودم. میزبانان آنها در حال مرگ هستند. آنهایی که می میرند، آقایان اراکی دوباره دعوتش می کنند و به اراک می رود.

استاد حوزه و دانشگاه درباره حضور موسس حوزه علمیه قم گفت: در زمان حضور حاج شیخ در اراک خادم مسجد بود و چون صدای بلندی داشت هرکس چیزی را از دست می داد و به او می گفتند فریاد بزن. بازار چون پیراهن بلندی به تن داشت به او جارچی عرب می گفتند. در اراک شب ها باران زیاد می بارد و آب وارد مسجد می شود و قرآن را گل آلود می کند. خادم قرآن ها را جمع می کند و در گونی می گذارد تا در رودخانه بریزد. در راه می بیند که در بازار آتش روشن کرده اند. اجتهاد می کند که فرقی نمی کند در آب بیاندازیم یا در آتش. ما نمی خواهیم پایمال شویم. تا آن ها را در آتش ناندازد، فریاد می زند که قرآن را می سوزانید؟ می گوید گل هستند، می خواستم به آنها آب بدهم. این مرد محاصره شده و به طرز وحشیانه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. اما «عاشقان حورالعین» گفتند باید این را بکشیم تا از طریق او به بهشت ​​برسیم. دارند بازار را می بندند و کم کم این روش های بسیار سریع اجازه باز شدن فروشگاه ها را نمی دهد. موضوع به روستاهای اطراف رسید و کتک زدند که این مرد را بکشند. عرب جارچی به خانه فرید اراکی یکی از دانشمندان آنجا پناه می برد. در حالی که مردم در تلگراف خانه می نشینند و به نخست وزیر تلگراف می کنند. او می نویسد که این موضوع مربوط به دانشمندان است. همه علمای شهر در مسجد اعظم جمع می شوند و فتوای اعدام این مرد را می نویسند. شیخ عبدالکریم نیز در این جلسه حضور داشت. ابتدا فرم را برایش می آورند تا امضا کند. می گوید چه چیزی را امضا کنیم؟ آیا من اینجا هستم که کسی را اعدام کنم؟ یکی از آن جلسه به من گفت که جلو نشسته ام. آن مرد که بسیار تیزبین بود گفت: عجب پس شیخ عبدالکریم بله!

وی ادامه داد: به فردی که روشنفکر بود بابی می گفتند. شیخ عبدالکریم مسجد را ترک می کند. چون گفته بود این قرآن را کی دید که می سوزد، مردم فریاد می زنند دیدم این بود. به خانه آشیح می روند. می گوید من برای اعدام فلانی چه کار می کنم. این افراد به خانه پیرمرد می روند و او را اعدام می کنند. سپس به کوم می آید.

چرا حاج شیخ در کوم ماند؟

آیت الله محقق داماد گفت: بعد از حضور ایشان در کوم نامه ای از میرزای شیرازی کوچک در منزل ما هست که در آن نوشته ام ایشان پیر است و سر ندارند. بیا نجف اینجا شما یک مقلد دارید. دانش آموزان نیز به شما علاقه مند هستند. آشیح نامه را به خانواده نشان داد. به او نوشتند: من اوضاع ایران را خراب می بینم و راه حلی برای آن نمی بینم، مگر اینکه در اینجا حوزه ای ایجاد شود و این حوزه نتواند جلوی این ویرانی را بگیرد. باید بیای ایران. پاسخ دادند که باید به وظیفه شرعی خود عمل کنید.

پرسید: این خرابه چیست؟ وی ادامه داد: این نتیجه گیری من است. به نظر من آشکارا 13 سال از اعدام شیخ فضل می گذرد و کل اوضاع علیه روحانیت است. هم موافقان مشروطه و هم مخالفان مشروطه مخالف روحانیت بودند. شیخ فضل الله از بهترین مردان شیخ انصاری بود. کار به جایی می رسد که یک وکیل اعدام می شود. اینجا به هر حال آخوند بدنام شد. حاج شیخ نتیجه می گیرد که اگر حوزه ای با سواد، عقلانی و اخلاقی و کاملاً جدا از سیاست ایجاد شود، روحانیت دوباره وارد دل مردم می شود.

استاد حوزه علمیه گفت: معتقد بود اگر طلبه وارد عرصه سیاست شود باز همان شکوه ایجاد می شود. حوزه را زمانی راه اندازی کرد که به قول امام اگر ماشین خراب شد به طلبه ها گفتند پیاده شوید که به خاطر شما بود. مرحوم واعظ الطهایی می گوید که شیخ عبدالکریم به دیدار آشیح محمد ارباب از علما رفت. آقای ارباب می گوید که ریش ما به جنگ مشروطه و استبداد آلوده است و در میان مردم شهرتی به داشتن حوزه نداریم. گاهی بعضی از طلبه ها می آیند درس می خوانند و می روند. اما شما درگیر سیاست نیستید و اینجا فقط می توانید حوزه تشکیل دهید.

وی گفت: بعد از این چهل سال، صحت تحلیل او را می بینیم. سخنان و توصیه های ایشان به دانش آموزان نیز مؤید این مطلب است. وی به دانشجویان توصیه کرد که ازدواج موقت نکنند. مواظب همسرانتان باشید یک روز سر کلاس گفته بود: «دانشجویان! برای ناراحتی همسرتان موقتا ازدواج نکنید. یکی فریاد می زند که یاد خلیفه دوم خوب است. حاج شیخ می گوید اگر مخالفت می کرد کار خوبی می کرد.

آیت الله محقق داماد افزود: در زمان ایشان ضد فلسفی بودند. طلبه ای به نام آقای طبسی به نقل از پدرش به ما گفت که پدرم صبح زود حاج شیخ را می بیند. حاج شیخ به پدرم گفته بود: «آیا اینطور کلاس فلسفه می روی؟» پدرم گفت بله. حاج شیخ گفته بود که شنیده ام استاد شما به خاطر فقر می خواهد کوم را ترک کند. آن مقدار را به آنها بدهید تا کوم را ترک نکنند. او می خواست در این شرایط سرزنش نشود، اما از دانشمندان و علما به گونه ای حمایت کرد که کوم را ترک نکردند.

علاقه حاج شیخ به ادبیات فارسی

وی به ادبیات حاج شیخ عبدالکریم اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگی های شیخ توجه به ادبیات فارسی بود. او حتی در شب های ماه رمضان در نجف در سلول نظامی گنجوی می خواند. خانم امام هم می گوید امام غزالی. برخی از علما از آشیخ مرتضی می پرسند که چرا یک روحانی باید غزالی بخواند؟ می پرسند حاج آقا روح الله چه گفت؟ می گویند گفت: صبح از انگور انگور درست کن / غسل کن تا به میخانه بروی. به حاج شیخ می گویند که در کار خیر نیازی به استحاره نیست.

این استاد حوزه و دانشگاه افزود: از ایشان می پرسند مثنوی بخوان یا نه؟ می گویند اگر نمی فهمی نخوان.

دیدگاهتان را بنویسید