43 سال خاطراتی از زبان رزمندگان غربی / با لباس محلی در تجمعات شرکت کردم / برای شرکت در تظاهرات از مدرسه فرار کردم


ساعت: 13:04
تاریخ انتشار: ۱۳۰۰/۱۱/۱۷
کد خبر: 1806461

نقل خاطرات شخصیت های مختلف و حتی شهروندان عادی یا انقلابیون یکی از جذابیت های دهه فجر است که شنیدن یا خواندن آن خالی از لطف نیست.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از عصر هامون ؛ برای رسیدن به پیروزی انقلاب و تحقق شعار “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” تلاش های فراوانی صورت گرفت و شهدای زیادی تقدیم درخت کبیره شدند. انقلاب اسلامی ایران اما راز عزت چیست، سربلندی، 43 سال است که تنها وحدت تابع ولایت و همراهی توده مردم از انقلاب و نظام است که خار مهمی در چشم است. از دشمنان

تاریخ ایران اسلامی مملو از ایثار و از خودگذشتگی مردمانی است که از صمیم قلب دستور و پیام ولی فقیه را درک کرده و برای پیروزی انقلاب با نظام مبارزه کردند و این سخنان از زبان شخصیت های مختلف و حتی شهروندان عادی و یا انقلابیون است. بیان آن در آستانه چهل و سومین سالگرد پیروزی انقلاب خالی از لطف نیست.



برای کوری چشم شاه، زمستان هم بهار است


افضل بلوهی از مبلغان انقلاب و دستیار دوران دفاع مقدس به بیان حال و هوای روزهای انقلاب در زاهدان پرداخت و گفت: از شاه و ساواک متنفر بودم و زمانی به انقلاب علاقه مند شدم که روزی ماشین. وارد زندگی مدرسه شد شلوار سفید و عینک دودی با وحشت وحشتناک یکی از معلمان را که انقلابی هم بود دستگیر کردند.


وی توضیح داد: از همان روز من و برادرم شروع به ساخت کاغذ و کربن کردیم و از شب تا صبح می نوشتیم تا صبح در مسیر مدرسه توزیع کنیم. این کار ادامه یافت تا اینکه افراد زیادی به ما ملحق شدند. ” و سپس تصمیم گرفتیم تظاهراتی انجام دهیم.

این بانوی مبارز انقلابی افزود: در همین راستا از دیوار مدرسه به خیابان ها ریختیم و با بچه های مدرسه پسرانه گروهی تشکیل دادیم و تظاهرات و راهپیمایی ایجاد کردیم؛ جالب اینکه اهالی محل به پدر و مادرم اطلاع دادند که فرزندان شما هستند. در میان پرچمداران تظاهراتی که خانواده هایشان مانع آن شدند، اما خدا را شکر این را هم فهمیدند.


وی با بیان اینکه در آن روزها حزب رستاحیز بیشتر از ساواک افراد را شکنجه می کرد، می افزاید: روستایی که ما در آن زندگی می کنیم، سیاخ کل نام داشت و در زمستان ها همیشه برف بود. خوب یادم است که در زمستان کره را بریده بودند و با شعار «برای کوری چشم شاه، زمستان بهار» گرم بودیم.



در شب 22 باخمن همه در شادی بودند


محمودرضا رضایی از دانش آموزان انقلابی زاهدان نیز با بیان اینکه اوایل انقلاب 15 ساله بود و در مدرسه پهلوی تحصیل می کرد، گفت: آن روزها من از آن دسته افرادی بودم که همیشه مشغول به تحصیل بودم. دانشجویان، حضور پررنگی در کمپین های آنها داشتم.


وی افزود: یادم هست روی پنجره کلاس ما تابلویی بود که بالای آن عکس پهلوی بود. یک روز بچه های کلاس تلفن را قطع کردند و من به سمت پنجره رفتم و تابلو را شکستم. بعداً نامشان را به دلاور (مردان مسلح) تغییر دادند، همه فرار کردند و من ماندم و تابلو شکسته شد.

به گفته وی؛ از آنجایی که پسر 15 ساله من زمان ترس و شجاعت بود، کمی آسیب دیدم، اما نجات پیدا کردم.


این دانشجوی انقلابی با اعلام اینکه امام راحل مایه خیر و برکت برای دست آوردهای انقلاب اسلامی بود، افزود: خاطرات و لحظات پیروزی انقلاب هرگز فراموش نخواهد شد.


وی گفت: یادم هست شب 22 بخمن که ناگهان موج رادیو عوض شد و اعلام شد اینجا ایران صدای جمهوری اسلامی ایران است، همه خوشحال شدند. این لحظه آنقدر مهم بود که شیرینی و ارزش این لحظات هرگز فراموش نمی شود.



به عنوان یک سیستانی و بلوچ با لباس محلی در جلسات شرکت می کردم


حاج دادشاه کیانی فر بزرگ ایل کرد و رئیس طایفه ملک زاده با بیان اینکه در چنین روزهایی در بدنه انقلاب تهران حضور داشتم و از نزدیک در برنامه ها شرکت می کردم و با نیروهای انقلابی همکاری می کردم. به عنوان یک مرد سیستانی و بلوچستانی با لباس محلی در همه جوامع حضور داشتم.


وی گفت: روزی که امام وارد ایران شدند من در بهشت ​​زهرا(س) پای منبر ایشان بودم و این جریان را از نزدیک نظاره می کردم تا اینکه با درایت رهبر کبیر انقلاب خواسته مردم برای پیروزی در انقلاب برآورده شد. حمایت مردم.”



مردم مجسمه شاه را در خیابان آزادی پاره کردند

ابراهیم میر از قدیمی‌ترین مبارزان انقلابی زاهدان می‌گوید در اوایل انقلاب مشغول فروش مواد غذایی بودم. مردم از خیابان آزادی و مسجد اعظم به رهبری آیت الله کفعمی شروع به اعتراض یا شرکت در راهپیمایی کردند که در این راهپیمایی مردم شعارهای انقلابی سر دادند.

وی گفت: یک روز از مسجد معین که الان حسینیه کرمانی است راهپیمایی شروع شد و آیت الله کفعمی جلوتر بودند. ناگهان دیدیم خون از پیشانی اش جاری شد. او را اذیت نکن

این مبارز انقلابی ادامه داد: به خوبی به خاطر دارم که هنگام اقامه نماز در مسجد اعظم عکس و پیام امام در شبستان مسجد بین مردم پخش و یا پخش می شد. گاهی در اوایل انقلاب نامه محرمانه ای به مغازه من می فرستادند تا به افراد مورد اعتمادی که می آمدند برسانم.

وی در خاتمه مطلب فوق خاطرنشان کرد: در آن زمان شخصی به نام هسرو شاهی که کارش خواربارفروشی بود از معتمدین آیت الله کفعمی بود. توزیع در سطح شهری

میر گفت: عکس امام را روی دیوار نصب کردند که دو نفر موتور سوار آمدند و گفتند چرا این عکس را اینجا گرفتی. اگر من بعد از ظهر بیایم و شما نیایید، مغازه را آتش می زنیم. (صاحب مغازه) آمد و ماجرا را به او گفتم و گفت بگذار هرچه می خواهند بگویند; بعد از ظهر که دانش آموزان تعطیل بودند، موتورسواران با قوطی آمدند. دویدم و گفتم: «بیا، می خواهند مغازه را آتش بزنند.» ناگهان دیدم همه آمده اند و دوچرخه سوارها فرار کرده اند.

به گفته این انقلابی، در روز پیروزی انقلاب شور و شوق در چهره مردم روستا مشهود بود و مردم ماشین های خود را در خیابان ها تکان می دادند و در همان روز مردم مجسمه پادشاه را برمی داشتند. خیابان جدید آزادی.
انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید