احمدی نژاد چگونه سرمایه داری و مافیای اقتصادی را در ایران کنترل می کند؟

احمدی نژاد چگونه سرمایه داری و مافیای اقتصادی را در ایران کنترل می کند؟

روزنامه شرق در سرمقاله خود نوشت: به گفته مارکس، حتی یک دولت مداخله گر نیز نمی تواند از تضاد طبقاتی و نابرابری های اساسی بکاهد.

از آنجایی که مارکس مارکسیست نبود، هرگز طعمه دگماتیسم نشد، و مهمتر از آن، او به دنبال ایجاد طبقه جدیدی از مارکسیست های اقتدارگرای اقتصادی نبود، اما آنچه که اتحاد جماهیر شوروی پس از مرگ لنین با آن مواجه شد، طبقه جدیدی بود که اقتصاد را در انحصار خود درآورد. .

با پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن دولت های انقلابی، این آرزو در جامعه قوت گرفت که طبقات کارگر و آسیب پذیر حداکثر حمایت را از دولت ها و نهادهای انقلابی دریافت کنند و فقر از چهره جامعه ریشه کن شود. آینده بسیار دور این مطالبات آنقدر قوی بود که انتظار می رفت راهبرد همه دولت های انقلابی رفع فقر از جامعه باشد، اما با گذشت دهه ها نه تنها این آرزو محقق نشد، بلکه چهره فقر بیش از پیش نمایان شد.

شاید آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق یکی از دلایل مهم فراموشی این آرمان انقلابی باشد. جنگی که در حین و پس از آن، طبقه‌ای را ایجاد کرد که بعید بود تحت شرایط دیگری متولد و تأسیس شده باشد.

ریشه های اجتماعی این طبقه جدید را باید در طبقه پایین جستجو کرد. همان طبقه ای که با انقلاب سر کار آمد. همانطور که اشراف از جامعه ای متشکل از کشاورزان و بورژواها، از بازرگانان و صنعتگران برخاستند، طبقه اقتصادی جدید کنونی نیز از این طبقات پایین تشکیل شده است. طبقه ای که دیگر پستی ندارد و ارتباط خود را با آن طبقه از دست داده است و حتی اگر اغراق نباشد، می توان گفت که این طبقه جدید دارایی طبقه فرودست فعلی را سلب مالکیت کرده است.

طبقه جدید که سعی در ایجاد جامعه ای بی طبقه، مولد و کارآمد داشت، اول از همه تبدیل به طبقه قدرتمندی شد که دیگر طبقات جامعه را کنار زد. این طبقه جدید همراه با دولت های پدید آمده با حمایت نهادهای رسمی به تنها طبقه اقتصادی تبدیل شد که توانایی تأثیرگذاری چشمگیر بر مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای حفظ منافع خود را داشت و گاه نقش تعیین کننده ای در دولت مهم داشت. تصمیمات

اگر نگاهی به تاریخ جمهوری اسلامی و سالهای اولیه آن بیندازیم، خواهیم دید که محو کردن چهره فقر و مبارزه و مخالفت با سرمایه داری تا چه اندازه برای قانون اساسی جایگاه مهمی داشته و اگرچه اختلافات شدیدی در این زمینه وجود داشته است. نظر بین این نویسندگان، آنها در یک بودند. هدف همدستان مخالفت با سرمایه داری بود. البته از نظر تدوین کنندگان قانون اساسی بین سرمایه داری و مالکیت خصوصی تفاوت اساسی وجود داشت. آنها سرمایه داری را مذموم و مالکیت خصوصی را مشروع می دانستند.

این طرز تفکر یا اختلاف نظر در اداره اقتصاد کشور منجر به دو تفکر متفاوت در اقتصاد سیاسی شد: بازاری و دولتی. از قضا، هر دو روش یک چیز مشترک دارند. دوری از سرمایه داری و حمایت از توده های آسیب پذیر.

دولتمردان خواهان افزایش اختیارات نهادها و بنیادهای دولتی و رسمی بودند و معتقد بودند که این دولت ها بدون رقابت، نهادها و بنیادها را مدیریت و سازماندهی خواهند کرد. این تصور در اوایل انقلاب دور از انتظار نبود، اما واقعیت امر نشان داد که بین دولت گرایان و سوداگران برای رسیدن به قدرت اختلاف و رقابت وجود دارد وگرنه هیچکدام مخالفتی اساسی با آن نداشتند. نظام سرمایه داری.

از سوی دیگر، ایده و مکانیسم یا آلترناتیو مقابله با سرمایه داری را در نظر نمی گرفتند و فکر نمی کردند سرمایه داری آنقدر قدرتمند است که با شایعات و مخالفت های دروغین آنها شکست بخورد. در واقع، دولت گرایان و بازاریان به جای مخالفت با سرمایه داری می خواستند منابع سرمایه و قدرت دیگران را قطع کنند. از این رو در آغاز انقلاب سرمایه گذاری خارجی و امتیاز دادن به کشورهای قدرتمند غربی و شرقی، با رمز «استقلال اقتصادی» مورد تندترین انتقادها و حملات آنها قرار گرفتند. اما در نهایت هر دو جریان تحت سلطه سرمایه داری قرار گرفتند.

آنچه امروز شاهد آن هستیم پیروزی سرمایه داری از نوع و جنسیت متفاوت است. یعنی پیروزی سرمایه داری بر اندیشه های انقلابی که قرار بود از توده های تحت ستم حمایت کنند. با گذشت دهه ها، مشخص شد که نمی توان با سازوکارهای سرمایه داری ملی که از سرمایه داری رانتی و مافیایی زاده شده بود، با سرمایه داری جهانی مقابله کرد. ماهی بزرگ ماهی کوچک را می بلعد و نبرد ماهی کوچک در شکم ماهی بزرگ برای مبارزه با سرمایه داری نیست، بلکه برای کمک به نیروهای هاضمه دنیای سرمایه داری است.

اشتباه دولت داران و بازاریان که بعدها به اصولگرایان و محافظه کاران سنتی تبدیل شدند این بود که سرمایه داری را جدی نگرفتند و جایگزینی برای آن پیدا نکردند.

چیز دیگر این است که آنها خود را دولتمردان عادی می دیدند. ایده ای که توسط دولت اصلاحات و جریان های نزدیک به آن تحریف شد، از قضا دشمنی با سرمایه داری نداشتند.

دولت احمدی نژاد سومین موج سرمایه داری پوپولیستی بود که به مافیای اقتصادی فرصت بزرگی داد تا موقعیت خود را در جریان افزایش بی سابقه قیمت نفت تثبیت کند. این مافیای اقتصادی که در دوران جنگ و پس از جنگ در بستر اقتصاد شکوفا شد، در این دوره قوت گرفت و به معنای واقعی بر سرنوشت کشور تأثیر گذاشت. طبقه جریان های مختلف اصولگرا، اصلاح طلب و سنتی اقتصادی که در یک چیز مشترکند. حفظ منافع طبقه ای که اقتصاد ایران را در دست داشت، اما این مافیای اقتصادی آنقدر در کار خود غرق شده بود که پای نسلی که از خطوط ممنوعه عبور کردند و پشت دروازه ها منتظرشان بودند، ندید.

دیدگاهتان را بنویسید