روز جدید : ما در حال ورود به دنیای چند قطبی تر هستیم. البته ایالات متحده تقریباً با تمام معیارهای عینی همچنان قدرت اول جهان است، اما چین از نظر قدرت نظامی و اقتصادی در جایگاه دوم قوی قرار گرفته است. اروپا در نوع خود یک ابرقدرت اقتصادی و نظارتی است. روسیه تهاجمی تر، بزرگترین انبار تسلیحات هسته ای روی زمین را دارد. و قدرت های بزرگ در جهان در حال توسعه – مانند هند، اندونزی، آفریقای جنوبی و برزیل – مسیر غیرمتعهد را در پیش گرفته اند.
متیو کرونینگ در فارین پالیسی نوشت: این هفته هزاران دانشجو در سراسر جهان اولین آشنایی خود را با دوره های روابط بین الملل آغاز خواهند کرد. اگر معلمان آنها با شیوه هایی که جهان در سال های اخیر تغییر کرده است هماهنگ باشند، به آنها خواهند آموخت که تئوری های جریان اصلی روابط بین الملل هشدار می دهند که درگیری بین قدرت های بزرگ در راه است.
وی ادامه میدهد: برای دههها، نظریه روابط بینالملل زمینههایی برای خوشبینی فراهم میکرد که قدرتهای بزرگ میتوانند تا حد زیادی از روابط همکاری برخوردار باشند و اختلافات خود را بدون درگیری مسلحانه حل کنند.
تئوری های رئالیستی بر قدرت تمرکز دارند و برای دهه ها استدلال کرده اند که جهان دوقطبی جنگ سرد و جهان تک قطبی پس از جنگ سرد تحت تسلط ایالات متحده، سیستم های نسبتا ساده ای هستند که مستعد جنگ های ناشی از محاسبات اشتباه نیستند. آنها همچنین معتقد بودند که سلاح های هسته ای هزینه درگیری را افزایش می دهد و جنگ بین قدرت های بزرگ را غیرقابل تصور می کند.
در همین حال، نظریه پردازان لیبرال معتقدند که سه گانه متغیرهای علّی (نهادها، وابستگی متقابل و دموکراسی) همکاری را تسهیل می کند و تعارض را کاهش می دهد. مجموعه متراکم نهادها و موافقتنامههای بینالمللی (UN، WTO، NPT، و غیره) که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد – و پس از پایان جنگ سرد گسترش یافت و مرتبط شد – انجمنهایی را برای قدرتهای بزرگ فراهم میکند. حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات آنها تضمین شود.
علاوه بر این، جهانی شدن اقتصاد جنگ مسلحانه را بسیار گران کرده است. چرا وقتی تجارت خوب است و همه ثروتمند می شوند، دعوا کنید؟ به هر حال، بر اساس این نظریه، دموکراسی ها کمتر جنگجو هستند و کمتر همکاری می کنند، و امواج بزرگ دموکراسی سازی در سراسر جهان در 70 سال گذشته، جهان را به مکانی آرام تر تبدیل کرده است.
در عین حال، محققان سازندهگرا توضیح میدهند که چگونه ایدهها، هنجارها و هویتهای جدید سیاست بینالمللی را در جهت مثبتتری تغییر میدهند. در گذشته دزدی دریایی، برده داری، شکنجه و جنگ تهاجمی از شیوه های رایج بود. با این حال، در طول سال ها، تقویت هنجارهای حقوق بشر و تابوها در برابر استفاده از سلاح های کشتار جمعی موانعی را برای درگیری های بین المللی ایجاد کرده است.
متأسفانه تقریباً همه این قدرت های آرامش بخش ما را کور کرده است. بر اساس تئوری روابط بینالملل، محرکهای اصلی سیاست بینالملل نشان میدهند که جنگ سرد جدید بین ایالات متحده، چین و روسیه بعید است که صلحآمیز باشد.
بیایید با سیاست قدرت شروع کنیم. ما در حال ورود به دنیای چند قطبی هستیم. البته ایالات متحده تقریباً با تمام معیارهای عینی همچنان قدرت اول جهان است، اما چین از نظر قدرت نظامی و اقتصادی در جایگاه دوم قوی قرار گرفته است. اروپا در نوع خود یک ابرقدرت اقتصادی و نظارتی است. روسیه تهاجمی تر، بزرگترین انبار تسلیحات هسته ای روی زمین را دارد. و قدرت های بزرگ در جهان در حال توسعه – مانند هند، اندونزی، آفریقای جنوبی و برزیل – مسیر غیرمتعهد را در پیش گرفته اند.
واقع گرایان استدلال می کنند که سیستم های چند قطبی ناپایدار و مستعد جنگ های بزرگ هستند. جنگ جهانی اول یک نمونه کلاسیک است.
سیستم های چندقطبی تا حدودی ناپایدار هستند زیرا هر کشوری چندین دشمن احتمالی دارد که باید نگران آنها باشد. در واقع، وزارت دفاع ایالات متحده در حال حاضر نگران درگیری های احتمالی همزمان با روسیه در اروپا و چین در اقیانوس هند و اقیانوسیه است. علاوه بر این، جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که استفاده از نیروی نظامی به عنوان آخرین راه حل برای مقابله با برنامه هسته ای ایران روی میز باقی می ماند. جنگ در سه جبهه دور از ذهن نیست.
جنگ های محاسباتی اشتباه اغلب زمانی رخ می دهد که دولت ها دشمنان خود را دست کم می گیرند. دولت ها به قدرت یا عزم حریف خود برای مبارزه شک دارند، بنابراین آنها را آزمایش می کنند. گاهی اوقات دشمن بلوف می زند و چالش ایجاد می شود. با این حال، اگر دشمن مصمم به حفظ منافع خود باشد، ممکن است یک جنگ بزرگ رخ دهد. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، احتمالاً هنگام حمله به اوکراین اشتباه می کرد و به اشتباه تصور می کرد که جنگ آسان خواهد بود. برخی از محققان واقع گرا مدتی است که هشدار داده اند که حمله روسیه به اوکراین در راه است و هنوز این احتمال وجود دارد که جنگ در اوکراین از مرزهای ناتو عبور کند و درگیری را به آتش مستقیم بین ایالات متحده و روسیه تبدیل کند.
همچنین این خطر وجود دارد که شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، تایوان را اشتباه محاسبه کند. سیاست گیج کننده واشنگتن مبنی بر “ابهام استراتژیک” در مورد اینکه آیا از جزیره دفاع خواهد کرد یا خیر، تنها به بی ثباتی می افزاید. بایدن گفته است که از تایوان دفاع خواهد کرد، اما کاخ سفید خودش با او مخالفت می کند. بسیاری از رهبران، از جمله احتمالا شی، ممکن است به اشتباه فکر کنند که می توانند با حمله به تایوان خلاص شوند – فقط به این دلیل که ایالات متحده برای متوقف کردن آن به شدت مداخله کند.
همچنین، پس از اینکه چندین رئیس جمهور آمریکا «همه گزینه ها» را برای برنامه هسته ای ایران روی میز گذاشتند، تهران ممکن است فکر کند که می تواند بدون پاسخ و بمباران آمریکا از بین برود. اگر ایران عزم بایدن را نادرست ارزیابی کند، ممکن است جنگ رخ دهد.
واقع گرایان همچنین بر تغییر موازنه قدرت تمرکز می کنند و نگران ظهور چین و افول نسبی ایالات متحده هستند. نظریه انتقال قدرت بیان می کند که سقوط یک قدرت بزرگ مسلط و ظهور یک رقیب صعودی اغلب به جنگ منجر می شود. برخی از کارشناسان نگرانند که واشنگتن و پکن در این «تله توسیدید» بیفتند.
سیستمهای اقتدارگرای ناکارآمد، بعید میدانند که پکن یا مسکو رهبری جهانی را از ایالات متحده به این زودی غصب کنند، اما نگاه دقیقتر به تاریخ نشان میدهد که رقبا گاهی جنگهای تهاجمی را آغاز میکنند که جاهطلبیهای توسعهطلبانه آنها خنثی میشود. مانند آلمان در جنگ جهانی اول و ژاپن در جنگ جهانی دوم، روسیه ممکن است برای بازگرداندن زوال خود تلاش کند و چین ممکن است ضعیف و خطرناک باشد.
برخی افراد ممکن است استدلال کنند که بازدارندگی هسته ای همچنان کارساز خواهد بود، اما فناوری نظامی در حال تغییر است. جهان در حال تجربه “انقلاب صنعتی چهارم” به عنوان فناوری های جدید است – مانند هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و ارتباطات، روباتیک، موشک های مافوق صوت، انرژی هدایت شده و غیره. – قول تغییر اقتصادهای جهانی، جوامع و میدان جنگ.
بسیاری از کارشناسان دفاعی معتقدند که ما در آستانه یک انقلاب جدید در امور نظامی هستیم. این امکان وجود دارد که این فناوریهای جدید، مانند تانکها و هواپیماها در آستانه جنگ جهانی دوم، به ارتشهای مهاجم مزیت داده و احتمال جنگ را بیشتر کند. حداقل، این سیستم های تسلیحاتی جدید می توانند تخمین های توازن قدرت را اشتباه محاسبه کنند.
به عنوان مثال، چین در بسیاری از این فناوریها از جمله موشکهای مافوق صوت، کاربردهای خاص هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی پیشرو است. این مزایا – یا حتی تصور نادرست در پکن از وجود آنها – می تواند چین را برای حمله به تایوان وسوسه کند.
حتی لیبرالیسم نیز به عنوان نظریه ای خوش بینانه تر، زمینه هایی را برای بدبینی فراهم می کند. البته، لیبرال ها حق دارند که نهادها، وابستگی متقابل اقتصادی و دموکراسی همکاری را در نظم جهانی لیبرال تسهیل کرده است. ایالات متحده و متحدان دموکراتیک آن در آمریکای شمالی، اروپا و آسیای شرقی متحدتر از همیشه هستند. اما همین عوامل به طور فزاینده ای به کشمکش پیرامون شکاف بین نظم های جهانی لیبرال و غیرلیبرال دامن می زند.
در جنگ سرد جدید، نهادهای بین المللی به سادگی به عرصه های جدیدی برای رقابت تبدیل شدند. روسیه و چین در این نهادها نفوذ می کنند و آنها را بر ضد اهداف مورد نظر خود قرار می دهند. چه کسی می تواند ریاست جلسه شورای امنیت سازمان ملل را در حالی که ارتش او در فوریه به اوکراین حمله کرده بود، فراموش کند؟ به طور مشابه، چین از نفوذ خود در سازمان بهداشت جهانی برای جلوگیری از تحقیقات مؤثر در مورد منشأ ویروس کرونا استفاده کرد. و دیکتاتورها برای یک کرسی در شورای حقوق بشر سازمان ملل رقابت می کنند تا اطمینان حاصل کنند که نقض فاحش حقوق بشر زیر ذره بین نمی رود. به جای تسهیل همکاری، نهادهای بین المللی به طور فزاینده ای درگیری را تشدید می کنند.
محققان لیبرال همچنین استدلال می کنند که وابستگی متقابل اقتصادی باعث کاهش تعارض می شود. اما این نظریه همیشه مشکل مرغ و تخم مرغ داشته است. آیا تجارت باعث ایجاد روابط خوب می شود یا روابط خوب باعث ایجاد تجارت می شود؟ ما پاسخ را در واقعیت می بینیم.
جهان آزاد به این نتیجه رسیده است که از نظر اقتصادی بیش از حد به دشمنان خود در مسکو و پکن وابسته است و به سرعت از آنها جدا می شود. شرکت های غربی یک شبه روسیه را ترک کردند. قوانین و مقررات جدید در ایالات متحده، اروپا و ژاپن تجارت و سرمایه گذاری در چین را محدود می کند. سرمایه گذاری وال استریت در شرکت های فناوری چینی که با ارتش آزادیبخش خلق چین برای تولید سلاح هایی طراحی شده برای کشتن آمریکایی ها همکاری می کنند، غیرمنطقی است.
اما چین نیز خود را از جهان آزاد جدا می کند. برای مثال، شی، شرکتهای فناوری چین را از فهرست شدن در وال استریت منع کرده است، زیرا نمیخواهد اطلاعات خصوصی را با قدرتهای غربی به اشتراک بگذارد. وابستگی متقابل اقتصادی بین جهان لیبرال و غیر لیبرال که به عنوان یک بالاست در برابر درگیری عمل می کرد، اکنون در حال فرسایش است.
تئوری صلح دموکراتیک می گوید که دموکراسی ها با سایر دموکراسی ها همکاری می کنند. اما همانطور که بایدن توضیح می دهد، خط گسل اصلی در سیستم بین المللی امروز «نبرد بین دموکراسی و خودکامگی» است.
البته ایالات متحده همچنان روابط صمیمانه ای با برخی از کشورهای غیر دموکراتیک مانند عربستان سعودی دارد. اما نظم جهانی به طور فزاینده ای بین ایالات متحده و متحدان دموکراتیک موجود در ناتو، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا از یک سو و حکومت های خودکامه تجدیدنظرطلب چین، روسیه و ایران از سوی دیگر تقسیم می شود. برای تشخیص پژواک درگیری های جهان آزاد علیه آلمان نازی، ایتالیا فاشیست و ژاپن امپراتوری نیازی به گوشی پزشکی ندارید.
در نهایت، استدلالهای سازندهگرایانه در مورد تأثیر آرامبخش هنجارهای جهانی همیشه با تردیدهایی در مورد اینکه آیا این هنجارها واقعاً جهانی هستند یا خیر مواجه بوده است. اما اکنون که چین درگیر نسل کشی در سین کیانگ است و روسیه تهدیدات هسته ای خونین و اخته کردن اسیران جنگی در اوکراین را انجام می دهد، اکنون پاسخ هولناک خود را داریم.
علاوه بر این، نهادگرایان می توانند به این نکته اشاره کنند که تقسیم بین دموکراسی و استبداد در سیاست بین الملل صرفاً یک موضوع حکمرانی نیست، بلکه یک شیوه زندگی است. سخنرانیها و نوشتههای شی و پوتین اغلب شوخیهای ایدئولوژیک درباره برتری رژیمهای استبدادی و شکستهای دموکراسی است. چه بخواهیم چه نخواهیم، ما به رقابت قرن بیستم برمی گردیم که آیا دولت های دموکراتیک یا خودکامه می توانند برای مردم خود بهتر عمل کنند و عنصر ایدئولوژیک خطرناک تری را به این رقابت اضافه کنند.
خوشبختانه خبرهای خوبی در راه است. بهترین درک از سیاست بین الملل را می توان در ترکیبی از نظریه ها یافت. بسیاری از بشریت نظم بین المللی لیبرال را ترجیح می دهند و این نظم تنها با قدرت نظامی واقع بینانه ایالات متحده و متحدان دموکراتیک آن امکان پذیر است. علاوه بر این، ۲۵۰۰ سال تئوری و تاریخ نشان میدهد که دموکراسیها در این رقابتهای تلخ قدرت پیروز میشوند و رژیمهای استبدادی در نهایت به طرز فاجعهباری شکست میخورند.
متأسفانه، لحظات روشنگری که تاریخ را به سمت راست می چرخاند، اغلب تنها پس از یک جنگ قدرت بزرگ به وجود می آید. بیایید امیدوار باشیم که دانشجویان جدیدالورود به یاد نیاورند که چه زمانی فارغ التحصیل می شوند، زمانی که جنگ جهانی سوم شروع شد کجا بودند. اما تئوری روابط بینالملل نگرانیهای زیادی را به ما میدهد.