بایدن تسلیم تاکتیک های ترامپ علیه باردهام شد

بایدن تسلیم تاکتیک های ترامپ علیه باردهام شد

روز جدید در دو سال آینده، برای بایدن دیر نیست که ترس‌های سیاسی داخلی را کنار بگذارد و در عوض رویکرد جدیدی به خاورمیانه داشته باشد.

پل پیلار، استاد دانشگاه و عضو سابق سیا، در مقاله ای در اینترنت ملی با عنوان «چرا سیاست های بایدن در خاورمیانه شبیه ترامپ است؟» نوشت. نوشت:

جو بایدن، مسن ترین رئیس جمهور ایالات متحده در روزی که به قدرت رسید، این شانس را داشت که برای یک دوره رئیس جمهور شود. یک سوم دوره ریاست جمهوری او تمام شده و معلوم است که در این مسیر نیست. یک نشانه، اما نه تنها، این است که او می خواهد برای انتخابات مجدد شرکت کند. سن به تنهایی دلیل کافی برای توقف حامیان بایدن است. اگر بایدن بخواهد برای دور دوم ریاست جمهوری خود را بر عهده بگیرد، در پایان دوره ریاست جمهوری خود 86 ساله خواهد شد. در مقام مقایسه، مسن ترین رئیس جمهور بعدی ایالات متحده رونالد ریگان 77 ساله بود که استعفا داد.

بزرگترین کمک بایدن به ملت، بازگرداندن صداقت، حقیقت، خرد، مهربانی و احساس خدمات عمومی در کاخ سفید پس از چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ بود. این مشارکت قابل توجه بوده است، اگرچه بایدن باید از ریاست جمهوری بیشتر برای تأثیرگذاری بر ملت استفاده کند و به این نکته اشاره کند که خطر از دست دادن دموکراسی توسط خود ایالات متحده چقدر فوری و جدی است.

اما یک رئیس جمهور یک دوره ای می تواند بسیار بیشتر از این باشد. فردی که یک بار در مورد انتخاب مجدد بر دوش او تردیدی ندارد، می تواند عادات ملی قدیمی، منسوخ و غیرمولد اندیشیدن به سیاست را بدون ترس از پرداخت هزینه های سیاسی شخصی بشکند. چنین عادات قدیمی برخی از جنبه های کلیدی سیاست خارجی ایالات متحده را مشخص کرده است.

این واقعیت که بایدن تلاش نمی کند این عادات را ترک کند، رویکرد دولت او به خاورمیانه را نشان می دهد که نماد سفر آینده او به عربستان سعودی و اسرائیل است. از آنجایی که مأموریت در عربستان سعودی با انگیزه متقاعد کردن سعودی ها به پمپاژ نفت بیشتر برای کاهش قیمت بنزین و نارضایتی مصرف کنندگان آمریکایی (و رأی دهندگان) از تورم است، باید نمونه ای از محدودیت های سنتی در نظر گرفته شود. تفکری که ملاحظات کوتاه مدت سیاست داخلی را بر موضوعات استراتژیک بزرگ‌تر اولویت می‌دهد. حتی مشخص نیست که آیا فشار بر سعودی ها بر سر سطح تولید نفت سود زیادی به همراه خواهد داشت یا خیر.

اولد نشان داده است که بسیاری از مزایا و معایب سفر به عربستان سعودی، با ساده‌سازی بیش از حد انتخاب‌های سیاسی بین اشتباه تلقی کردن قاتل جمال هشتقچی در مواجهه با مذاکرات با عربستان سعودی به‌عنوان یک بازیگر اصلی در خاورمیانه است. به نظر می رسد این نوع چارچوب بندی، یکی دیگر از عادت های قدیمی در گفتمان سیاست خارجی باشد. عادت به نگاه کردن به گفتگوی دیپلماتیک به عنوان پاداشی برای رفتار خوب و استفاده از آن تنها زمانی که دوست داشته باشیم دیگران روی میز چه می کنند. تا زمانی که دولت بایدن بر این عادت غلبه کرده باشد، این چیز خوبی است.

بایدن تسلیم تاکتیک های ترامپ علیه باردهام شد

اما به نظر نمی‌رسد که دولت به مشکل اساسی‌تر سیاست خاورمیانه، یعنی تقسیم منطقه بین خوب و بد، بین متحدان و مخالفان، بدون فراتر رفتن از این برچسب‌ها و توجه دقیق به اینکه چه کسی دقیقاً چه کاری انجام می‌دهد، رسیدگی نمی‌کند. و چگونگی تامین امنیت.منطقه آسیب دیده، غلبه بر. دیدگاه مرسوم، اسرائیل و کشورهای عربی را که فعالانه با آنها همکاری می‌کند، مردمی خوب و ایران را به‌عنوان مهم‌ترین فرد بد نشان می‌دهد.

یک مثال عالی از ناسازگاری این دیدگاه با اینکه چه کسی چه کاری انجام می دهد و چگونه می توان ایالات متحده را به آشوب ایجاد شده توسط جاه طلبی های محلی بازیگران منطقه ای کشاند، جنگ در یمن است. در آغاز جنگ داخلی، به دلیل نارضایتی قبایل از داخل کشور، عاملی که بیش از هر عامل دیگری یمن را به یک فاجعه انسانی تبدیل کرد، حمله هوایی به رهبری عربستان سعودی علیه این کشور در سال 2015 بود. ایالات متحده در حمله با بی اعتبار کردن خود دولت بایدن سال گذشته اعلام کرد که به حمایت خود از “عملیات تهاجمی” عربستان پایان می دهد، اما به حمایت غیرمستقیم آمریکا از نیروی هوایی عربستان در قالب حمایت و کمک های لجستیکی ادامه می دهد.

بله، بایدن با محمد بن سلمان، حاکم سعودی، صحبت های زیادی می کند، نه فقط در مورد تکه تکه شدن ایالات متحده و سایر موارد نقض حقوق بشر، و البته نه فقط در مورد پمپاژ بیشتر نفت. گفت و گو لازم است، اما نباید به عنوان گفت و گو با «متحد» تلقی شود، زیرا اینطور نیست. عربستان سعودی در واقع یک بازیگر بزرگ منطقه ای و یک مشکل بزرگ منطقه ای است.

ویرانگرترین حمله هوایی بعدی یک کشور خاورمیانه به کشور همسایه، عملیات هوایی اسرائیل در سوریه است. علاوه بر خسارات و خسارات مستقیم این کارزار، تنش های منطقه ای را تشدید کرده و چشم انداز صلح در سوریه را کاهش داده است. به نظر نمی رسد که دولت بایدن در اینجا حتی اندکی عقب نشینی کرده باشد. در عوض، ایالات متحده آشکارا با اسرائیل برای حل مناقشه تاکتیکی هماهنگ می کند، نه برای مقابله با غیرقانونی بودن و اثرات بی ثبات کننده این حملات.

اینرسی دولت بایدن در خاورمیانه بیشتر با عقب ماندن دولت قبلی خود در ارتقای روابط بین اسرائیل و برخی کشورهای عربی (به اصطلاح “توافق ابراهیم”) نشان داده می شود. حتی به نظر می رسد که عربستان سعودی را برای حرکت در همین مسیر تحت فشار قرار می دهد. با انجام این کار، با کاهش انگیزه اسرائیل برای برقراری صلح با فلسطینی ها و تشدید تنش ها در منطقه خلیج فارس (علاوه بر سایر عوارض جانبی مانند تشدید درگیری در صحرای غربی، چشم انداز صلح و ثبات را بهبود نبخشید، اما چشم انداز صلح و ثبات را کاهش داد. ). اخیراً اسرائیلی ها عملاً اذعان کرده اند که ارتقای روابط ربطی به صلح ندارد، بلکه یک اتحاد نظامی علیه ایران است.

به دنبال آن برنامه جامع اقدام مشترک، توافقی چندجانبه که فعالیت‌های هسته‌ای ایران را محدود می‌کرد، دنبال شد و بایدن واقعاً می‌خواست آن را احیا کند، اما تسلیم برخی از تاکتیک‌های ترامپ برای حذف آن شد. بایدن فرصت را برای احیای سریع توافق از دست داد و تنها از اقدامات اجرایی برای خنثی کردن تلاش‌های ترامپ برای بازگرداندن ایالات متحده به این نتیجه‌گیری استفاده کرد که همان دولتی که بر سر توافق مذاکره کرده بود هنوز در ایران قدرت دارد.

در عوض، دولت بایدن تا حد زیادی به رویکرد شکست خورده «فشار حداکثری» ترامپ ادامه داد، که غنی‌سازی اورانیوم ایران را تشویق کرد و تأثیر مفیدی بر سایر رفتارهای منطقه‌ای در ایران نداشت. اینرسی سیاست بایدن در قبال ایران حتی شامل عدم فاصله گرفتن از تاکتیک های نامنظم ترامپ برای قرار دادن شاخه ای از نیروهای مسلح ایران در لیست گروه های تروریستی غیردولتی بود. اقدامی که هیچ فایده عملی ندارد و گویا به مانعی بزرگ برای احیای برجام تبدیل شده است.

هنوز دیر نشده است که بایدن این توشه داخلی و ترس ها را کنار بگذارد و در عوض رویکرد جدیدی در قبال خاورمیانه اتخاذ کند که کاملاً به نفع ایالات متحده است و نه در اهداف و درگیری های بازیگران داخلی. ناکامی در انجام این کار به معنای پیروی از همان رویکرد قدیمی آمریکا در منطقه است. رویکردی که شکست های آن آشکارتر از موفقیت هاست.

دیدگاهتان را بنویسید