مرا از مزار حاج کاسم تربت بیاورید / امنیتی که در آلمان داریم مایه خیر و برکت خدمات سرداردل است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به گزارش راه آرمان، در ساعات اولیه بامداد در گلزار شهدای کرمان که اکنون نگین رکاب مقاومت در آن آرمیده است. ما حضور داشتیم.

سرمای زمستان دستانمان را تکان داده بود، اما گرمای زائران، سردی هوا را برایمان قابل تحمل کرده بود.

گوشه ای می ایستم و جمعیت را تماشا می کنم که چقدر عشق و اخلاص مزار سردار را در آغوش گرفته است.

مردان و زنانی که برخی از آنها سیاهی روی مصیبت نشان می‌دادند، اما با جان و دل نزد فرمانده دل‌ها آمدند و از امنیتی که فرمانده در جنوب شرق برایشان فراهم کرده بود، صحبت کردند.

حاج قاسم را بدون آموزش انتخاب کردم، مادرم اجازه نمی دهد

همان طور که ایستادم، مردی را دیدم که با لهجه ای شیرین اما ناآشنا با یکی از خدایان صحبت می کرد و مدام به خدمتگزاران گلزار دعا می کرد.

مرد میانسال توجهم را جلب کرد. بیشتر دقت کردم و به حرکاتش نگاه کردم که به من نزدیک شد و پرسید کجا هستند؟

انگار جریان سه فاز مرا شوکه کرد و با تعجب پرسیدم: تربت؟! لبخندی زد و گفت: بله!
گویی تعجب را از چشمانم می خواند گفت: مادرم را به دلیل کهولت سن برای زیارت مزار سردار با خود نیاوردم.

در همین حین تلفنش زنگ خورد و پیرزنی با صدای بلند گفت: اگر نمی خواهی تربت را بیاوری، باید برای من بیاوری! مرد تلفن را به من داد و گفت: او مادر من است، قبول نمی کند که بگویم تربت اینجا نیست. تو گفتی.

گوشی را برداشتم و به او گفتم اینجا خاکی نیست اما اگر خواستی می توانم گل های خشک مزار سردار را برایت بفرستم. اصلی ما خوزستانی است.

فوراً به خادمان گلزار اعلام کردم که برای من تبریک بیاورید یا گل یا انگشتی در تربت! بسته هایی که حاوی گل های خشک و شکلات بود سریع برایش آوردند و او زنگ زد و گفت مامان از تو گرفتم اجازه می دهی بروم ؟؟؟

مگر راهنماي ما بود، چنين دلهايي را با خود برد و اين گونه عاشقان سينه اش را مي ريزند و چشمان خود را از مزارش خاك مي سازند.

حضرت یوسف مجذوب زیبایی او شد، اما ما پیامبری داریم که اخلاقش شما را دوست دارد

مکتب سلیمانی نشان می دهد که راه مقاومت از روی عشق هموار است و تا عاشق نباشی با آن همراه نمی شوی، گرچه یوسف مجذوب زیبایی او شده بود، اما یوسفی را داریم که عاشقان دور و نزدیک خود را با مردمش جذب می کند.
در همین حین عده ای از زنان را دیدم که لباسشان نشان می داد اهل شمال کشور هستند و زنان و عزاداران بر سر مزار سردار می آیند. به آنها نزدیک شدم و پرسیدم از کجا می آیند؟

یکی از خانم ها با لهجه ای شیرین گفت: ما همیشه در راه سردار بوده ایم و از جایی هستیم که سردار ماست و راهش در طول زندگی سردار از همه جهت بوده است. ما هم با او بودیم.

وی ادامه داد: ما تهرانی هستیم و در دوران تاج کارگاه های ماسک دوزی راه اندازی و راه اندازی کردیم و همیشه در مواقع بحران به مردم کمک کرده ایم.

اکنون پس از گذشت دو سال از شهادت سردار، هنوز باور نداریم که او را از دست داده ایم. آیا انتظار با دفن آن چشم تمام می شود؟

با دیدن مزار سردار دلمان آرام گرفت و اندوهمان سبک شد

خانواده شهدایی که بستگانشان تفتیش نشده است، گفتند; با دفن قطعه کوچکی که عزیزمان پیدا کرده و سنگ قبری روی آن قرار می دهیم، نور و دل ما آرام می گیرد. باور نمی کردیم اما امروز که به مزار سردار رسیدیم تازه فهمیدم عزاداری برای خانواده 40 ساله شهدای گمنام و دیدن آرامش آنها چیست؟!

تا قبر را نديديم آرام نگرفتيم و گيج به سرگرداني ادامه داديم، ما را رها كردند، آرام گرفتيم و قلبمان قوي شد، خيس است.

سخنان این زنان دلم را تکان داد که شاید نتوانیم مکتب را به زیباترین شکل به مردم و جهان عرضه کنیم.

در مسیر مزار شهدا قدم می‌زدم و آنقدر ذهنم درگیر شد که زنی توجهم را جلب کرد. موهای مواج بلندی که کاملا باز بود و رنگ بلوندش را نشان می داد.

نزدیک شدم و باهاش ​​صحبت کردیم. از صحبت هایش فهمیدم ایرانی است اما تابعیت آلمانی دارد. او عشق خود را به سردار وصف ناپذیر ندانست و گفت: می توانی احساست را به سردار بگویی؟

تبلیغات رسانه های غربی به مردم اجازه درک نمی دهد

از آلمان به تهران آمدم و از فرودگاه آنجا مستقیماً به کرمان سفر کردم و برای تسلیت بر مزار سردار آمدم و عصر برمی گردم.

وی ادامه داد: مطالبی درباره شهید سلیمانی در رسانه های آلمانی منتشر می شود، اما تبلیغات رسانه ای در غرب به حدی است که نمی توان به درستی متوجه شد که چه اتفاقی می افتد.

برای زیارت آرامگاه سردار به کرمان آمدم چون امنیت اینجا و حتی امنیت ما در آلمان مدیون خدمات سردار سلیمانی است.

انتهای پیام/