چرا رضا پهلوی فرد شایسته ای برای اداره حکومت نیست؟

بعد از مصاحبه شاهزاده! رضا پهلوی با «شبکه منوتو»، بحث پیرامون کمپین «وکیلم را می دهم» داغ شد. موضوعی که از شبکه های اجتماعی گرفته تا سطح جامعه و خانواده مطرح است و همه می پرسند تمرین می کنید؟

در آن چند روز دوستان و آشنایان به شوخی از من می پرسیدند که وکالت هم می کنی؟ وقتی موضوع از طعنه فراتر رفت و بحث جدی شد دیگر نمی توان بیهوده جواب داد و باید بهتر فکر کنید تا بتوانید درست تر بگویید وکیل بدهید یا نه.

برای پاسخ به این کمپین، ابتدا باید خود را در موقعیت فردی قرار دهم که معتقد است آخرین و تنها راه برون رفت از این ورطه عمیق اجتماعی «تغییر حکومت» است و در شرایطی زندگی می کند که «براندازی» تنها راه ممکن است. راه خروج. گزینه در واقع شرایط کنونی مشکلات داخلی و بین المللی زیادی را برای کشور به وجود آورده و تأثیر آن بر اقتصاد آنقدر قوی شده که نفس تک تک افراد جامعه را می بندد و نتیجه آن ناامیدی از «بهبود شرایط» است. و میل به “تغییر”. این یک مورد بزرگ است.

من با این فرض پیش می روم که برای سرنگونی به رهبر یا رهبرانی نیاز است. و این مشکلی است که اپوزیسیون خارج از کشور در صدد حل آن است، اما ظاهراً به دلیل مشکلات داخلی و نداشتن ایده مناسب، همچنان در حل آن ناکام مانده است. حمید فرخ نژاد، بازیگر سینمای ایران که فعال سیاسی نیست، پس از بازدید از حزب مخالف خارجی گفت: خیلی زود متوجه شدم که جمهوری اسلامی چقدر خوش شانس است که چنین مخالفانی در مقابل خود دارد، گروهی که فقط خود را می بیند و کسی را نمی پذیرد. وجود ندارد مجلسی پر از مشکلات شخصی در بین خودشان که بعد از چهل و چهار سال هنوز نتوانسته اند به یک رهبر مشترک رای دهند، مجلسی که ساز خودش را بزند و رسانه ای که چشم به چشم نمی بیند و خرج می کند. تمام وقت خود ویرانگر است. انجام می دهند.”

بسیاری بر این باورند که «جنبش های بی سر» به دلیل نداشتن سر (رهبری) و «عدم رهبری مرکزی» موفقیت کمتری دارند. پس چاره ای جز پیروی از یک رهبر نیست. رهبري كه بايد ويژگي هاي منحصر به فرد زيادي داشته باشد تا درباره او اتفاق نظر حاصل شود.

بسیاری بر این باورند که با توجه به محدودیت‌های شرایط سیاسی، امنیتی و قضایی در داخل کشور، هیچ کس قادر به رهبری یک جنبش خرابکارانه نیست، بنابراین فردی خارج از کشور باید بار این مسئولیت را به دوش بکشد. یکبار ناگهان از سوی خبرنگار «شبکه مرد و تو» روی دوش شاهزاده! به رضا پهلوی پیشنهاد شد و او نیز با دلی آرام و مطمئن و از روی تواضع پذیرفت!

ابتدا باید گفت چرا این مصاحبه در «شبکه منوتو» انجام شده است; رسانه ای که وابسته به جریان سلطنتی است. منظورم این است که چرا این گفتگوی مهم در شبکه های خبری مثل «بی بی سی فارسی» یا حتی «ایران اینترنشنال» انجام نشد؟

نه «بی‌بی‌سی فارسی» و نه حتی «ایران اینترنشنال» برای حفظ وجهه حرفه‌ای و رسانه‌ای خود نمی‌خواهند بار مصاحبه‌ای متظاهرانه، غیرحرفه‌ای و گزارش‌گری را به دوش بکشند و فقط در انظار عمومی متهم به طرفداری و بیکاری شوند. از سوی دیگر این انتقاد وجود دارد که شاید رضا پهلوی تسلط کافی برای ضبط از پیش برنامه ریزی شده داشته باشد، اما در یک گفتگوی چالش برانگیز حتی در قالب بی جان با چالشی جدی مواجه می شود. بنابراین راهی جز شبکه Manoto وجود ندارد. شبکه ای که ما با ساختار سرگرمی می شناسیم و اکنون در فضای داغ کنونی باید بار این مصاحبه حساس را به دوش بکشد و گفت و گوی از پیش هماهنگ شده ای را تدارک ببیند که نتیجه آن «سپردن مسئولیت و آینده کشور به شاهزاده رضا پهلوی».

من کاری به اشتیاق خبرنگار ندارم و حتی وارد سوالات غیر چالشی هم نمی شوم، اما مستقیم وارد اصل موضوع می شوم که چگونه می توان از یک مصاحبه غیرچالش آمیز و گاه غیرحرفه ای استفاده کرد. مشروعیت دادن به این وظیفه خطیر؟ مشروعیتی که باید با عکس العمل مردم همراه باشد، یعنی «وکالتم را می دهم تا رضا پهلوی رهبر جریان خودجوش که بدنه جامعه ایران تشکیل می دهد شود تا با افراد مختلف صحبت کند. کشورهایی به نمایندگی از مردم ایران و تبدیل شدن به بستری برای تغییر بعد از جمهوری اسلامی.» بنابراین برای این بازنگری نیاز به تفکر اساسی است و آن چیزی جز راه اندازی کمپینی به نام «من شما را نمایندگی خواهم کرد» نیست.

هدف این کمپین مشروعیت بخشیدن به فردی است که مشروعیتش در میان قشر وسیعی از مخاطبان با چالش جدی مواجه شده است! پس ابتدا باید از چهره های معروف و محبوبی که من در عرصه رسانه به آنها «سلبریتی» می گویم شروع کرد.

در یک انشعاب از پیش ساخته پای علی کریمی بازیکن معروف و محبوب ایران، حمید فرخ نژاد بازیگر معروف و مسیح علینژاد روزنامه نگار جنجالی اجازه بازی پیدا کردند که با اعلام در دسترس بودن، سایر ورزشکاران و هنرمندان و افراد مشهور نیز یک به یک وارد میدان خواهند شد. این طرح به خوبی طراحی شد، به خوبی اجرا شد و به خوبی پیش رفت، اما خیلی زود گیر کرد! کلید این ماجرا کسی نبود جز خود شاهزاده رضا پهلوی!

شاید بزرگترین سوالی که از خودم پرسیدم این بود که رضا پهلوی کیست؟ برای اینکه بفهمم او کیست، هر جستجو و تحقیقی انجام دادم تا زندگی نامه و تاریخچه او را بیابم، اما چیزی نیافتم جز اینکه «شاهزاده رضا پهلوی فرزند محمدرضا شاه پهلوی است». آیا ممکن است کسی در اوایل دهه 60 زندگی خود باشد اما مهمترین کارنامه و رزومه او صرفا “بچه کسی بودن” باشد!

من کاری به حرف های کلیشه ای ندارم که می گویند «گیرم پدرت فاضل بود، حاصل لطف پدرت چیست!»، چون این مثال تخلفات زیادی دارد! مثلاً شما می توانید فرزند استاد محمدرضا شجریان باشید، اما مردم شما را نه به خاطر پدرتان، بلکه به خاطر صدای شیوا و دلنشین و قدرت شما می شناسند و شما را نه تنها حامل روح پدرتان می دانند. نام، اما به عنوان افزودنی بر آن. او با سبک متمایز خود، نسل جوان را دوباره با موسیقی سنتی ایرانی پیوند داد.

مثال های زیادی می توان زد، مثلاً شما پسر احمدرضا عابدزاده هستید، اما وقتی در دروازه تیم ملی هستید، دیگر نام پدرتان به شما نمی رسد و توانایی، تکنیک و تجربه شما باعث می شود مسئولیت را به دوش بکشید. دروازه بان تیم ملی

نیازی به مثال های مختلف نیست که متناسب با بحث باشد. برای هر مخاطب منصفی واضح است که فرزند کسی، حتی فرزند پادشاه بودن، ممکن است لقب شاهزاده را برای شما به ارمغان بیاورد، اما دلیل خوبی برای سپردن مسئولیت و آینده یک کشور نیست!

اما چرا شاهزاده رضا پهلوی را نمی توان با همایون شجریان یا حتی امیر عابدزاده، حافظ ناظری، احسان شریعتی و… مقایسه کرد؟ پاسخ بسیار واضح است، همه این افراد برای رسیدن به اینجا زحمت کشیده اند و نه تنها از پدران خود بلکه از افراد مشهور بسیاری نیز یاد گرفته اند. حالا مگر می شود شما را شاهزاده خطاب کنند و بخواهند بار مسئولیت و آینده یک کشور را بر دوش شما بیندازند اما شما چیزی جز رضا پهلوی فرزند محمدرضا پهلوی نباشید؟!

شاید اگر شاهزاده جوان بود اینقدر او را سرزنش نمی کردم! گفتم که گروهی از سلطنت طلبان معتقد بودند که آینده یک کشور را باید پسر بزرگ به ارث ببرد، فقط به خاطر اینکه «فرزند شاه» است، تا همه مانند گذشته نوکر و نوکر او باشند.

آیا نمی توانستم در این 43 سال فرصت زحمت بکشم، رنج بکشم، تجربه کسب کنم و به همه ثابت کنم که فقط نام پدرم را به ارث نبردم و برای این نام زجر نکشیدم و اگر سنگینی بر دوشم بیفتد، می توانم تا لایق این اعتماد باشیم

هر چه عمیق تر می شوم، بیشتر به این فکر می کنم که در سال 1957 با این “سرور افسانه ای” چه کاری نمی شد کرد! به عنوان مثال، اگر من جای رضا پهلوی بودم، یک موسسه خیریه به نام بنیاد پهلوی در خارج از کشور ثبت می‌کردم تا به کسانی که از رنج جمهوری اسلامی به خارج پناه می‌بردند کمک می‌کردم تا آنها را از غم غربت و ظلم حکومتی رها کنم، یا شاید یک بنیاد قانونی. به نام پهلوی ثبت نام می کردم تا به ایرانیان خارج از کشور که با دولت مشکل قانونی داشتند کمک کنم یا شاید یک بنیاد تحقیقاتی برای ایران شناسی راه اندازی کنم تا بتوانم اساتید برجسته و دانشجویان علاقه مند را جذب کنم و برای روزی که آینده ایران را در دستان من بگذارند. علم و دانش بودن. اما آیا ممکن است بیش از چهار دهه خورده و خوابیده باشد و نه رنج کشیده باشد و نه دانش کسب کند و نه تجارت داشته باشد و فقط به دلیل اینکه فرزند پادشاه بوده، مسئولیت این را بر دوش داشته باشد که آینده را به یک نفر بسپارد. کشور!

نمی دانم مدت «بچه فلانی بودن» برای من تمام شده است یا برای مردم ایران همینطور است، اما به زبان صریح به همه مخاطبان می گویم که اگر از نظر آنها وضعیت فعلی نیست. یک گودال، اما چاهی که به دامان شاهزاده رضا پهلوی می رود، در انتهای دره ای عمیق و تاریک است!

من با دولت فعلی کاری ندارم و معتقدم مشکلات زیادی از لحاظ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … دارد. محیط و اگر دیر حرکت کند، قافیه خانوادگی پهلوی را از دست می دهد. اما آیا می توان نام خاندان پهلوی را به میان آورد، اما از جنایات ساواک و فساد و رانت های دربار سخنی به میان نیاورد! آیا می توان از خاندان پهلوی صحبت کرد اما از وابستگی آنها به ابرقدرت ها نه!

من به دنبال پاکسازی سوء مدیریت، فساد، رانت، سرکوب و هزاران مشکل ریز و درشت جمهوری اسلامی ایران نیستم، اما نمی توانم نماینده کسی باشم که نام، عرف، تجربه، علم و بصیرتش فقط فرزند کسی است!

احساس می‌کنم اگر روزی کودک 7 ساله‌ام به بلوغ برسد و بپرسد: «نمی‌توانی این وضعیت را به مردم بگوئی، حتی اگر یک یادداشت باشد؟»، می‌گویم متوجه نشدم! بگم تحقیق نکردم! به شما بگویم از ترس ناموس سکوت کردم!

نه از روزی که از دادستانی تا ستاد طرالله، از هیأت نظارت بر مطبوعات تا هیأت نظارت بر انتخابات ارتش از رسانه ها در رویداد 24 شکایت کنند، و نه از روزی که وزارت اطلاعات را به سازمان اطلاعات سپاه فراخواندند، واهمه نداشتم. اکنون که کار ما در نقد وضعیت موجود برای هر بیننده عادل و ناعادل روشن است. پس حرف آخر را با دو نکته به پایان می برم، اول با مخاطب عزیز. شما می توانید منتقد حکومت باشید و حتی بر ضد حکومت خشمگین و آن را سرنگون کنید، اما هرگز به آغوش کسانی پناه نبرید که زمانی به دلیل خشونت، تبعیض، رانت، ظلم، فساد، قتل و دزدی از آن گریخته اند، زیرا در خوب بودن با همه سختی ها هزار بار بهتر از فرو رفتن در دره ای عمیق و تاریک است.

ثانیاً به دولت و همه نهادهای امنیتی، نظامی، قضایی و سیاسی از بالا تا پایین توصیه می‌کنم که دست از دامن زدن به مردم بردارند. نمی توان با معترضان با زبان زور و ظلم صحبت کرد. شما نمی توانید با آنها با تحقیر و توهین رفتار کنید. آنها را نمی توان توسط دادگاه های نمایشی سرکوب کرد. این همه فساد و رانت و تبعیض را نمی توان نادیده گرفت. پس اگر اندکی به انقلاب فکر می کنید و به خون شهدا احترام می گذارید و برای آن ارزش قائل هستید، صدای معترضان را بشنوید و به خواسته های آنها احترام بگذارید. از مرگ برای این و آن و جنگ با دنیا بپرهیز و به سراغ حکومتی عاقل و عاقل و عادل با مشارکت همه سلیقه ها برو، حتی کسانی که افکار و عقاید تو را نمی پسندند.

دیدگاهتان را بنویسید