در فاصله دی ماه 1356 تا 3 اسفند 57 مردم انقلابی و مسلمان ایران به رهبری حکیمانه امام خمینی (ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی، مخالفت خود را با رژیم پهلوی و با حمایت آمریکا اعلام کردند. امروز پس از گذشت 43 سال، جمهوری اسلامی ایران به رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در خط مقدم مبارزه با استکبار جهانی و نیروهای ظالم مانند آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد.
ایران در تمام این سال ها تحت حداکثر فشار سیاسی و تحریم های اقتصادی بوده است. پیروزی انقلاب ایران به عنوان معادله ای جدید در عرصه های مختلف توانست جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیکی منطقه را متحول کند. بخشی از این تغییر به ماهیت گفتمان انقلاب اسلامی برمی گردد که حتی قبل از انقلاب نیز به عنوان یک نقشه راه راهبردی تعریف می شد.
ریچارد اندرسون فالک، استاد بازنشسته حقوق بینالملل در دانشگاه پرینستون و از مقامات سابق سازمان ملل، در مورد دلایل افزایش فشار سیاسی و تحریمهای اقتصادی علیه ایران بیش از چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی اظهار نظر کرد. متن این گفتگو را در ادامه می خوانید:
به نظر شما نقش انقلاب ایران در تغییر معادلات منطقه ای و به عنوان مانعی بر سر راه نظم نوین جهانی چه بود؟
انقلاب ایران بیش از یک دهه قبل از پایان جنگ سرد سلسله پهلوی را سرنگون کرد و برای بسیاری تأثیر فوری آن بر ایالات متحده یک شکست استراتژیک بزرگ با پیامدهای منفی ژئوپلیتیکی و اقتصادی قابل توجهی بود.
یکی از نتایج این بود که ایالات متحده برای جبران این شکست، «روابط ویژه» خود با اسرائیل را به ارزش استراتژیک ارتقا داد. پیامد دوم این بود که جنبش های سیاسی کشورهای اسلامی از ظرفیت های تاریخی پوپولیسم اسلامی آگاه شوند. تأثیر انقلاب ایران به ویژه در سراسر جهان عرب محسوس است. به ویژه در کشورهای خلیج فارس و شمال آفریقا که رژیمهایشان تهدید میکردند که سیاستهای «از پایین به بالا» و مردمی میتواند به طور مؤثر نظم سیاسی سرکوبگر را به چالش بکشد.
ایالات متحده حملات به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون در سال 2001 را به عنوان “جنگ علیه تروریسم” توصیف کرد که با حمله آمریکا و انگلیس به عراق در سال 2003 و اشغال نظامی متعاقب آن عراق پایان یافت. توجیه اصلی این اقدام مغایر با قوانین بین المللی، محدود کردن نفوذ ایران در منطقه بود. با پایان جنگ سرد، اتحادهای منطقه ای به طور فزاینده ای حول تنش بین جمهوری اسلامی ایران و جهان عرب شکل گرفته است که اغلب به عنوان پاسخ سنی ها به گسترش نفوذ شیعیان ارائه می شود. به عبارت دیگر، برای غرب سکولار، اسلام سیاسی دشمن شماره یک بین المللی از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به شمار می رود.
من شک دارم که قیام های بهار عربی 2010-2011 می توانست بدون انقلاب ایران رخ دهد. پس از پیروزی انقلاب، قوت احساسات اسلامی در چندین کشور ظاهر شد که مهمترین آنها انتخابات ریاست جمهوری مصر در سال 2012 بود که توسط نامزد اخوان المسلمین محمد مرسی برنده شد. این حادثه نیروهای سکولار و مرتجع منطقه به ویژه در میان حاکمان کشورهای حاشیه خلیج فارس، اسرائیل و نخبگان سیاسی ملی را به شدت نگران کرد و در چندین کشور واکنش ضدانقلاب و در چند کشور دیگر مداخله غرب را برانگیخت.
این را هم بگویم که با وجود دیپلماسی اجباری آمریکا و اسرائیل که شامل انواع تهدیدها و تحریم ها، اقدامات تروریستی مخفیانه و خشونت بی ثبات کننده بود، انقلاب ایران ادامه یافت. در مقابل، جنبشهای دموکراسیسازی در جهان عرب به سرعت معکوس شدند و به درگیریهای داخلی یا بحرانهای طولانیمدت حکومتی منجر شدند. در این زمینه، ایران با مداخله منطقهای و جهانی در امور داخلی خود مخالف است و همچنان انرژی و تعهد لازم برای عمل در همبستگی با مردم فلسطین بهویژه در غزه را دارد. این تداوم انقلاب ایران با توجه به وضعیت اسفناکی که سایر کشورهای خاورمیانه تجربه کرده اند، یک دستاورد سازمانی قابل توجه است.
با نزدیک شدن به چهل و سومین سالگرد انقلاب اسلامی، به نظر می رسد ایران به دیپلماسی در مذاکرات وین آخرین فرصت را برای بازگرداندن آمریکا به توافق هسته ای ایران می دهد. اگر این دیپلماسی در چند ماه آینده یا در آینده شکست بخورد، به نظر میرسد ایران آماده است تا با تعمیق روابط با چین و روسیه پاسخ دهد. پیش از این در جنگ داخلی طولانی در سوریه، ایران و روسیه به عنوان متحدان کلیدی دولت دمشق عمل کردند که نشان می دهد روند بازسازی در سال های آینده ادامه خواهد داشت.
دلایل افزایش فشار اقتصادی و سیاسی بر ایران پس از انقلاب اسلامی چه بود؟
همانطور که قبلاً اشاره کردم، شاه ایران متحد نزدیک و مطیع ایالات متحده بود و روابط دیپلماتیک و اقتصادی دوستانه با اسرائیل و آپارتاید آفریقای جنوبی حفظ می کرد و همچنین نفت مقرون به صرفه و منبع درآمد عمده ای برای آمریکایی ها فراهم می کرد. شرکت های نفتی و اروپایی ها علیه اجماع منطقه ای صحبت کرده اند. بین سالهای 1931 تا 1978، نفوذ آمریکا در ایران در اوج خود بود و این نفوذ را میتوان در بخش خصوصیسازی انرژی، حضور گسترده نظامی آمریکا که با قوانین ایران مطابقت ندارد و نفوذ نه چندان پنهان سیا بر سیاستها مشاهده کرد. و شیوه های اتخاذ شده توسط ایران.امپراتوری پارس مشاهده می کند.
تغییر حکومت در ایران در سال 1978 پایان فوری چنین روابط وابسته با ایالات متحده بود و خصومت و نگرانی واشنگتن را نسبت به تکرار کودتای 28 مرداد که شاه را به قدرت رساند و دولت منتخب دموکراتیک مصدق را سرنگون کرد، برانگیخت. این جدایی از گذشته با تسخیر سفارت آمریکا در تهران در اواخر پاییز 57 بیشتر نمایان شد و رهبری انقلابی ایران را تقویت کرد و در عین حال خصومت خود را با نقش آمریکا در گذشته و عدم تمایل ایران به گرفتن قدرت ابراز کرد. مشروعیت دیپلماتیک را از طریق سازش با ایالات متحده نشان می دهد.
همچنین نگرانی هایی در مورد گسترش سیاست های اسلام گرایان در سراسر منطقه به ویژه پس از حملات 11 سپتامبر وجود داشت. اگرچه منشأ این حملات در افغانستان بود، اما واکنش اسلام هراسی را در غرب برانگیخت که خصومت ها با ایران را تشدید کرد و بر برنامه هسته ای و حضور منطقه ای این کشور متمرکز شد. همبستگی ایران با فلسطین و عدم مشروعیت اسرائیل را نیز باید ادامه انقلاب اسلامی دانست.
در پاسخ، اسرائیل با توسل به تاکتیکهای غیرقانونی مانند کشتن دانشمندان و شخصیتهای برجسته هستهای، تهدید به حملات نظامی و ترویج بیثباتی در ایران، به دنبال بیثبات کردن ایران و محدود کردن فعالیتهای آن بوده است. این رویکرد در دوران ریاست جمهوری ترامپ و با «فشار حداکثری» به سطوح هشدار دهنده رسید.
حمایت قاطع ایران از مبارزه فلسطینیان برای حقوق اساسی در سرزمین خود، عزم اسرائیل را برای تغییر رژیم به هر طریق ممکن تقویت کرده است. اسرائیلیها که ظاهراً از شکست این تاکتیکهای نظامی غیرمستقیم ناامید شدهاند، اخیراً تمایل فزایندهای برای اقدام به تنهایی و در صورت لزوم توسل به فشارهای آشکار و خشونتآمیز نشان دادهاند. منطق این اقدامات این است که برنامه هسته ای ایران، حتی در یک توافق بین المللی، تهدیدی برای امنیت موجودیت اسرائیل است.
آمریکا به رهبری بایدن از یک سو تسلیم اقدامات سرکوبگرانه اسرائیل شده و از سوی دیگر گفته است که می خواهد برجام را بازگرداند و تحریم ها علیه مردم ایران را لغو کند. واقع بینانه تر، بایدن اساساً تداوم رویکرد ترامپ و نتانیاهو را در قبال ایران حفظ می کند و در عین حال تلاش می کند در چشم جامعه معتدل تر و معقول تر به نظر برسد.
انقلاب اسلامی ایران تا چه اندازه مانع اجرای نقشه های آمریکا و هژمونی آن در منطقه شده است؟
از سال 1978، ایران، بیش از هر کشور دیگری در خاورمیانه، روند اعمال حق تعیین سرنوشت را که همه مردم از آن برخوردارند، تکمیل کرده است. این کشور نه تنها به استقلال سیاسی رسمی دست یافت، بلکه به وابستگی اقتصادی، دیپلماتیک و ایدئولوژیک خود به غرب برای ثبات و مشروعیت خود پایان داد. از این نظر، ایران تنها کشوری در منطقه است که فرآیند استعمار زدایی را که شامل رهایی دولت و اقتصاد از نفوذ و کنترل خارجی است، تکمیل کرده است.
بنابراین، 43 سال جمهوری اسلامی ایران را می توان مقصر دانست که کشورهای منطقه تنها به صورت اسمی مستقل هستند، اما نخبگان سیاسی آنها تنها با تکیه بر حمایت خارجی می توانند قدرت خود را حفظ کنند.
من فکر میکنم بدون مقاومت انقلاب اسلامی ایران، کل خاورمیانه تحت کنترل هژمونی آمریکا با شرکای کوچک منطقهای اسرائیل و عربستان سعودی و امارات خواهد بود. در سوریه، یمن، عراق، لبنان و فلسطین، ایران با جنبشهای سیاسی محلی در تعقیب جاهطلبیهای هژمونیک آمریکا در خاورمیانه مخالفت کرده و آنها را خنثی کرده است.
این واقعیت که ایران چهل و سومین سالگرد انقلاب اسلامی را جشن می گیرد ثابت می کند که می توان با موفقیت با این تلاش پس از استعمار و پس از جنگ سرد برای کنترل آینده سیاسی خاورمیانه در راستای منافع ژئوپلیتیکی، اقتصادی و ایدئولوژیک مقابله کرد. غرب؛ با این حال، این مقاومت هزینه بالایی خواهد داشت.
تاریخ مقاومت ایران از این جهت حائز اهمیت است که آمریکا، اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس بیثباتی و در صورت امکان ایجاد ساختار سیاسی ضدانقلاب یا بازگشت به شاه سابق را در اولویت قرار دادهاند.