زمان: 09:23
تاریخ انتشار: 14/10/1400
کد خبر: 1797361
دلواپسی سردار برای فرزندان شهدا، سالها دلش را به درد آورده بود، طاقت فریادهای آنان را نداشت و برای پیوستن به همرزمانش لحظه شماری می کرد، در چنین شبی به پایان عمر خود رسید و آنقدر آرام گرفت که خدا خواست.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به گزارش عصر همدان، گفتند مردی است که عاشق پیشه است، مست است، از باد «می» می خورد و «می» می نوشد، کار و پایکوبی می کند و سازش عشقی او همیشه برپا می شود و صدای او جهانی است اما او عاشق معشوقه اش است.
آیا عارف مست را دیده ای؟ عارف وقتی مست می شود در خدا غرق می شود، آنقدر مسخره اش می کند که معشوق او را همان طور که دوست دارد می خواهد و خدا هم چنان که دوست دارد فرمانده دل ما می خواهد… حاج قاسم مثل ققنوس در آتش رفت و در آن زمان با رقص در خون به قول رهبر انقلاب، ارواح طیبه شهدا او را در آغوش گرفتند.
روزی در همدان سردار درباره شهدا این را خواند. «برقص و برقصند در میدان/ مردم در خونشان برقصند/ با دستان راهند رقصند/ از ناقصی هایشان برقصند» و همان طور که می خواند، خودش رفت.
و چه شبی است، ساعتی به دومین سالگرد شهید سلیمانی باقی نمانده، تلخ ترین شب فرزندان شهدا، به ویژه شهدای مدافع حرم، بر گونه های ضعیفشان ریخته و آنها را بخنداند.
فرزندان شهدای مدافع حرم همدان به خوبی می دانند چه بر دلشان آمده است. بچه ها هم خندیدند.
حاج قاسم هم برایشان انگشتر هدیه آورده بود، انگشتر دخترانه برای دخترها و پسرها برای انگشترش، بچه های شهدا و به قول همان بچه های داغ، چه روز خوشی بود.
حاج قاسم بچه ها را دوست داشت، چه شب سختی را این غم برای فرزندان شهدا ایجاد کرد، فرمانده فرزندان شهدا را فرزندان خود می دانست، از هر فرصتی برای دیدار آنها استفاده می کرد، در کنار آنها بود، به حرف هایشان گوش می داد و خودش کمتر حرف میزد و این بچهها تشنه عشق یک فرمانده بودند، تشنه مهربانی قهرمانشان.
انتهای پیام/